کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخالف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مخالف
فرهنگ فارسی معین
(مُ لِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) خلاف کننده ، ناموافق ، ضد. 2 - (ص .) دشمن ، خصم .3 - بر - عکس ، واژگون .
-
جستوجو در متن
-
اپوزیسیون
فرهنگ فارسی معین
(اُ پُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - موضع گیری مخالف در برابر یک نظریه یا سیاست . 2 - حزب یا جبهة مخالف ، گروه مخالف (فره ).
-
نقیض
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (ص .) ضد، مخالف .
-
وارنگ
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِ.) 1 - رنگ مخالف . 2 - مخالف ، عکس . ؛ رنگ ~ رنگارنگ ، گوناگون .
-
پاد
فرهنگ فارسی معین
پیشوندی که معنای ضد و مخالف را می رساند مانند: پادزهر.
-
آخشیج
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - عنصر. 2 - هیولی . 3 - ضد، مخالف .
-
تنافی
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص ل .) با هم مخالف شدن ، یکدیگر را نفی کردن .
-
واپسگرا
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ) (ص .) مرتجع ، مخالف پیش رفت و اندیشه های نو.
-
متضاد
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ دّ) [ ع . ] (اِفا.) ضد یکدیگر، مخالف هم .
-
متناقض
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ قِ) [ ع . ] (اِفا.) مخالف و ضد یکدیگر.
-
اضداد
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ ضد.1 - چیزهای مخالف و مغایر یکدیگر. 2 - آنان که با هم ناموافقند.
-
شاش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) ادرار، بول . ؛ ~ کسی کف کردن کنایه از: بالغ شدن و جنس مخالف طلبیدن .
-
منافی
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) طرد کننده ، نیست کننده . 2 - (ص .) مخالف ، ضد.
-
ناسازگار
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) 1 - ناموافق ، مخالف . 2 - بدرفتار، تندخو.