کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محوطه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محوطه
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ وِّ طِ) [ ع . محوطة ] (اِ.) زمینی که دور آن را دیوار کشیده باشند.
-
جستوجو در متن
-
برهون
فرهنگ فارسی معین
(بَ هُ) ( اِ.) حصار، محوطه .
-
تجیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) حصیر نیی که دور محوطه نصب کنند.
-
سالن
فرهنگ فارسی معین
(لُ) [ فر. ] (اِ.) تالار، محوطه ای برای اجتماع افراد زیاد.
-
نی بست
فرهنگ فارسی معین
(نِ یا نَ بَ) (اِمر.) محوطه ای که با نی محصور کنند.
-
میدان
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ په . ] (اِ.) 1 - پهنه زمین ، عرصه . 2 - محوطه ای که چند خیابان بدان وصل می شود، فلکه . ج . میادین . 3 - زمین یا محوطة بازی و مسابقه .
-
دریا
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (اِ.) آب زیادی که محوطة وسیعی را فرا گرفته باشد و به اقیانوس راه دارد، بحر.
-
مانژ
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ فر. ] (اِ.) محوطه ای مخصوص تعلیم اسبان و سواران .
-
اسپک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ از انگ . ] (اِ.) ضربة محکم و سریع به توپ برای رد کردن توپ به محوطة حریف از روی تور، اسبک ، آبشار.
-
چهاردیواری
فرهنگ فارسی معین
(چَ یا چَ) (اِمر.) 1 - هر جا که از چهارطرف محصور و دیوار باشد، محوطه . 2 - (کن .) خانه و کاشانه .
-
حظیره
فرهنگ فارسی معین
(حَ رِ) [ ع . حظیرة ] (اِ.) 1 - محوطه ، چهاردیواری . 2 - جایی که برای محفوظ ماندن چارپایان از باد و سرما درست کنند.
-
سنگ بسته
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ تِ) (ص مف .) = سنگ - بست : 1 - محوطه ای که با دیوار سنگی احاطه کرده باشند؛ سنگچین . 2 - استوار، محکم .
-
طارمی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص نسب .) 1 - نردة چوبی یا آهنی که اطراف محوطه یا باغی نصب کنند. 2 - دست انداز.
-
نورافکن
فرهنگ فارسی معین
(اَ کَ) (اِ.) چراغ های برق پرنور که برای روشن ساختن محوطه های وسیع به کار برده می شود، پروژکتور.