کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محل کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی محل
فرهنگ فارسی معین
(مَ حَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) بی ارزش ، بی اعتبار.
-
کم محل
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مَ حَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) 1 - بی اعتبار. 2 - کم توجه ، کم لطف .
-
جستوجو در متن
-
چاپ خانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ هند - فا. ] (اِمر.) محل چاپ کردن ، جای چاپ کردن ، مطبعه .
-
شکارگاه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) محل شکار، جای صید کردن ، نخجیرگاه .
-
کارگاه
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) محل ساختن چیزها، جای کار کردن کارگران .
-
آبدارچی
فرهنگ فارسی معین
(اِفا.) کسی که در اداره یا محل کار وظیفه اش درست کردن چای یا قهوه است .
-
تشییع
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - بدرقه رفتن . 2 - جنازه را تا محل دفن همراهی کردن .
-
پنچرگیری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ انگ - فا. ] 1 - (حامص .) ترمیم کردن و وصله انداختن لاستیک خودرو و مانند آن . 2 - (اِ.) محل انجام این کار.
-
جابه جا شدن
فرهنگ فارسی معین
(بِ. شُ دَ) (مص ل .) 1 - نقل مکان کردن . 2 - از محل خود خارج شدن استخوان .
-
آزمایشگاه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) 1 - محلی مجهز به وسایل لازم برای انجام تجارب علمی به وسیلة متخصصان یا دانشجویان . لابراتوار. 2 - محلی برای آزمایش ، محل تجربه کردن .
-
حجامت
فرهنگ فارسی معین
(حِ مَ) [ ع .حجامة ] (مص م .) بادکش کردن و خون گرفتن از بدن از طریقِ مکیدن به وسیلة شاخ و تیغ زدن بر محل مکیده شده .
-
فصل
فرهنگ فارسی معین
(فَ صْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) جدا کردن . 2 - خاتمه دادن به خصومت . 3 - (اِ.) مانع و حاجز میان دو چیز. 4 - محل اتصال دو استخوان . 5 - بخشی از کتاب یا رساله . 6 - هر یک از چهار فصل سال .
-
مین
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) مادة منفجره بسته بندی شده که آن را در محل عبور دشمن پنهان می کنند ؛ ~ ضد تانک مینی که تانک را از تحرک بیندازد یا باعث انهدام آن شود. ؛ ~ ضد نفر مینی برای وارد کردن تلفات و ضایعات به افراد پیادة دشمن و ناتوان کردن آنان . ؛ ~ مشقی نو...
-
بوق
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - نای ، نای بزرگ . 2 - دستگاهی در وسایل نقلیه که با به صدا درآوردن آن به دیگران اخطار می دهند. 3 - نوعی از شیپور کوتاه که شکارچیان برای راندن شکار از محلی به محل دیگر به کار برند، نفیر. 4 - صدای ممتد یا مقطع سوت مانندی که از گوشی تلفن شنیده ...