کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محل
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) خشک سال رسیدن زمین را، قحط زده شدن . 2 - سعایت کردن نزد سلطان . 3 - (مص م .) رنج دادن کسی را به سعایت . 4 - (اِمص .) خشک سالی ، قحط . 5 - (ص .) مرد بی خبر و بی فایده . 6 - (اِ.) مکر، فریب .
-
محل
فرهنگ فارسی معین
(مُ حِ لّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - از حرم بیرون آینده . 2 - مرد شکنندة حرمت حرام . 3 - مردی که هیچ بر عهدة خود ندارد. 4 - مردی که ماه حرام یا امر حرام را حرمت ننهد. 5 - گوسفند که چون گیاه بهار بخورد شیر فرود آرد.
-
محل
فرهنگ فارسی معین
(مَ حَ لّ) [ ع . ] (اِ.) جا، مکان .
-
واژههای مشابه
-
بی محل
فرهنگ فارسی معین
(مَ حَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) بی ارزش ، بی اعتبار.
-
کم محل
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مَ حَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) 1 - بی اعتبار. 2 - کم توجه ، کم لطف .
-
محل نهادن
فرهنگ فارسی معین
(مَ حَ. نَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) اهمیت دادن ، اعتنا کردن .
-
واژههای همآوا
-
مهل
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) آهسته کار کردن . 2 - (اِمص .) آهستگی ، مهلت . 3 - (اِ.) آهسته کاری ، نرمی ، مهلت .
-
مهل
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - فلزات کانی مانند: مس ، آهن و... 2 - قطران تنک و رقیق . 3 - روغن زیتون و دُردی آن . 4 - زرداب و ریم که از لاشة مرده پالاید.
-
جستوجو در متن
-
گورخانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِمر.) محل قبر، محل دفن ، مقبره .
-
سه ایوان دماغ
فرهنگ فارسی معین
(س . اِ نِ دِ) (اِمر.) محل فکر، محل خیال و محل حفظ ؛ سه غرفة دماغ ، سه غرفة مغز.
-
تخت گاه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) 1 - محل تخت . 2 - محل جلوس شاه . 3 - پایتخت .
-
محال
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) جِ محل . 1 - محل ها، جای ها. 2 - بلوک .