کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محفظه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محفظه
فرهنگ فارسی معین
(مَ فَ ظِ) [ ع . محفظة ] (اِ.) 1 - آنچه که در آن چیزی را نگهداری کنند. 2 - کیف دستی .
-
جستوجو در متن
-
گلنگدن
فرهنگ فارسی معین
(گَ لَ گَ دَ) [ تر. ] (اِمر.) شیئی فلزی در تفنگ و تیربارها که متصل به محفظة فشنگ است و با حرکت دادن و پیچانیدن آن فشنگ به محفظه وارد و یا پوکة فشنگ از محفظة انتهای آن خارج شود.
-
خودنویس
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ) (ص فا. اِمر.) نوعی قلم دارای محفظه ای که جوهر را در آن می ریزند.
-
فایل
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] (اِ.) محفظه ای کشویی برای نگه داری پرونده ها، پَروَنجا. (فره ).
-
پیله
فرهنگ فارسی معین
(لِ) (اِ.) 1 - محفظه ای که کرم ابریشم و بعضی حشرات دیگر با لعاب دهان خود، دور خود درست می کنند و پس از طی کردن دورة د گردیسی و بالغ شدن ، از آن خارج می شوند.
-
کاربوراتور
فرهنگ فارسی معین
(بُ تُ) [ فر. ] (اِ.) دستگاهی است که هوا و بنزین را به نسبت معینی مخلوط و برای انفجار در محفظه سیلندرها آماده می سازد.
-
کارتریچ
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] (اِ.) ظرف یا محفظه ای حاوی ماده ، وسیله یا جسمی که جا به جا کردن و استفاده از آن با دست دشوار و پردردسر یا ناراحت کننده است .
-
کاست
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ فر. ] (اِ.) محفظة کوچک که در آن نوار فیلم یا نوار ضبط صوت قرار دارد، پوش نوار (فره ).
-
پارک
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) 1 - باغ وسیع پر درخت برای گردش و شکار. 2 - محفظه ای توری برای نگه داری بچه های کوچک ، مانک . (فره ).
-
قفس
فرهنگ فارسی معین
(قَ فَ) [ معر. ] (اِ.) 1 - محفظه ای برای نگه داری پرندگان . 2 - استخوان جناغ سینه . 3 - زندان . 4 - هر جای تنگ .
-
ماژیک
فرهنگ فارسی معین
[ فر . ] (اِ.) نام تجارتی نوعی قلم دارای محفظة مرکب روغنی و نوک نمدی که بیشتر برای نوشتن خط درشت یا نقاشی و طراحی به کار می رود.
-
جارو
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) = جاروب : وسیله ای برای رُفتن خاک و خاشاک که از گیاه مخصوص جارو درست کنند. ؛~ برقی دستگاهی برقی دارای صفحة برس و لوله ای بلند و محفظة خالی که خاک و خاشاک را درون خود می مکد.
-
موشک
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (اِ.) وسیله ای دارای یک محفظة پر از مادة آتش گیر متصل به یک فتیله که بر اثر واکنش ناشی از تخلیه گاز در هوا پیش رانده می شود این وسیله به عنوان اسلحه یا ابزار پرتاب به کار می رود.
-
میکسر
فرهنگ فارسی معین
(س ) 1 - (ص فا.) آن که میکس می کند، میکس کننده . 2 - (اِ.) وسیله ای برای هم زدن و مخلوط کردن مواد غذایی ، همزن (فره ). 3 - دستگاهی با محفظه ای خمره ای شکلِ گردان برای ساختن بتون .