کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محصور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محصور
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) محاصره شده .
-
واژههای همآوا
-
محسور
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - دریغ خورنده . 2 - خیره چشم .
-
جستوجو در متن
-
سنگچین
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) محصور کردن محلی با سنگ های درشت و خرد.
-
نی بست
فرهنگ فارسی معین
(نِ یا نَ بَ) (اِمر.) محوطه ای که با نی محصور کنند.
-
منحصر
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ ص ) [ ع . ] (اِمف .) انحصار یافته ، محدود و محصور شده .
-
چهاردیواری
فرهنگ فارسی معین
(چَ یا چَ) (اِمر.) 1 - هر جا که از چهارطرف محصور و دیوار باشد، محوطه . 2 - (کن .) خانه و کاشانه .
-
حصاری
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - زندانی ، محصور. 2 - منسوب به شهر حصار در ماورالنهر که زیبارویانش معروف بودند.
-
دیوار
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - جداری از سنگ ، چوب ، آجر و غیره که اطراف خانه ، زمین و باغ و غیره به جهت محصور کردن و حفاظت آن بنا می کنند. 2 - حایل میان دو چیز. ؛ ~ کسی کوتاه بودن کنایه از: زبون و ناتوان بودن . ؛ ~حاشا بلند بودن کنایه از: همه چیز را آسان انک...