کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محسوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محسوب
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) شمرده شده ، به حساب آمده .
-
جستوجو در متن
-
قلمداد
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ معر - فا. ] (ص مف .) محسوب ، به شمار.
-
بروسین
فرهنگ فارسی معین
(بُ رُ) [ فر. ] (اِ.) شبه قلیایی که آن را از جوزالقی استخراج کنند. کریستال های آن استوانه ای شکل ، بی رنگ و بی مزه است و از سمّهای مهلک محسوب می شود.
-
ذات البروج
فرهنگ فارسی معین
(تُ لْ بُ) [ ع . ] (اِمر.) 1 - دارندة برج ها، صاحب برج ها. 2 - در نجوم قدیم فلک هشتم محسوب می شده .
-
شمرده
فرهنگ فارسی معین
(ش یا شُ مُ دِ یا دَ) (ص مف .) 1 - حساب کرده ، شماره کرده . 2 - محسوب داشته .
-
انبجات
فرهنگ فارسی معین
(اَ بَ) [ معر. ] (اِ.) جِ انبج . انبه ها. مجازاً: به مطلق اشیایی که با عسل و مربا سازند، اطلاق کنند، به طوری که انجبات و مربیات مترادف محسوب شود.
-
دارچین
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) درختی است که بیشتر در هندوستان و چین می روید، جزو ردة دولپه ای های جدا گلبرگ می باشد و همیشه سبز است . گل های منظم و سفید مایل به زرد دارد، پوست آن را هم که قهوه ای رنگ است دارچین می گویند که به عنوان نوعی ادویه خوشبو در بعضی از غذاهامی ریزن ...
-
استاد
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) [ په . ] (اِ. ص .) = اوستاد. اوستا. استا: 1 - آموزنده ، معلم ، آموزگار. 2 - مدرس دانشگاه ها. 3 - حاذق ، ماهر، سررشته دار در کاری ، چیره دست . ؛~ علم کردن دزدیدن خیاط ها از سر پارچه . ؛ ~چسک آن که در کار دیگران بی جهت مداخله کند. 4 - خط ی...
-
آب
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) مایعی است شفاف ، بی طعم و بی بو، مرکب از دو عنصر اکسیژن و ئیدروژن ؛ o 2 H ، در باور قدما یکی از چهار عنصر «آب ، آتش ، باد، خاک » محسوب می شده . معانی کنایی آب : 1 - آبرو. 2 - جلا، درخشندگی . 3 - رونق . 4 - اشک . 5 - عرق . 6 - نازکی . ...