کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محال
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) جِ محل . 1 - محل ها، جای ها. 2 - بلوک .
-
محال
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِمف .) نشدنی ، غیرممکن .
-
واژههای مشابه
-
محال اندیش
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) آن که در امور محال تفکر کند.
-
جستوجو در متن
-
مستحیل
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ) [ ع . ] (اِفا.) سخن محال ، امری که محال و غیر ممکن باشد، از حالی به حالی درآینده .
-
ناشو
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (ص .) نشدنی ، محال ، غیرممکن .
-
ناممکن
فرهنگ فارسی معین
(مُ کِ) [ فا - ع . ] (ص .) محال ، ناشدنی ، نایافتنی .
-
ممتنع
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ نِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - امتناع کننده ، سرپیچی کننده . 2 - ناممکن ، محال .
-
غلو
فرهنگ فارسی معین
(غُ لُ وّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) از حد گذشتن . 2 - (اِمص .) تجاوز، مبالغه . 3 - در شعر، بیان اغراق آمیز صفتی که در واقعیت محال و غیرممکن باشد.
-
زمین
فرهنگ فارسی معین
(زَ) [ په . ] (اِ.)1 - سومین سیاره از سیارات منظومه شمسی به نسبت دوری از خورشید. 2 - مساحتی از خاک که در آن کشت و زرع می کنند. 3 - خاک . ؛ ~ و زمان کنایه از: همه جا و همه چیز. ؛ ~ را به آسمان دوختن کنایه از: دست به کار محال زدن و به قصد پیروز شدن...
-
شیر
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) مایعی سفید رنگ و مغذی با طعم شیرین که از پستان های پستانداران ماده پس از زایمان ترشح می شود. ؛~ پاک خورده کنایه از: اصیل و با اصل و نسب ، با حسن نیت و خوش عمل . ؛ از ~ مرغ تا جان آدمیزاد کنایه از: چیزی که یافتنش در حکم محال باشد.