کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محافظت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محافظت
فرهنگ فارسی معین
(مُ فَ ظَ) [ ع . محافظة ] 1 - (مص م .) نگاهبانی کردن ، حفظ کردن . 2 - نگاه داشتن . 3 - (اِمص .) نگهبانی ، حفاظت .
-
جستوجو در متن
-
نگاهبانی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) محافظت ، مراقبت .
-
ساخلو
فرهنگ فارسی معین
( لُ) [ تر. ] (اِ.) پادگان ، گروهی سرباز که در یک مکان ساکن شوند و به محافظت آن بپردازند.
-
نگاه داری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) 1 - محافظت ، حراست . 2 - مواظبت ، توجه دقیق .
-
آلنگ
فرهنگ فارسی معین
(لَ) ( اِ.) 1 - خندق . 2 - دیواری که بر گِرد سپاه برای محافظت درست کنند. مورچال ، سنگر.
-
دستکش
فرهنگ فارسی معین
(دَ کَ یا کِ) (اِمر.) پوشاک نخی ، ابریشمی ، پشمی ، چرمی یا پلاستیکی که با آن دست را به منظور گرم نگه داشتن و یا محافظت کردن بپوشانند.
-
راهداری
فرهنگ فارسی معین
1 - (حامص .) نگهبانی راه . 2 - دزدی ، راهزنی . 3 - (اِمر.) ادارة نگهبانی و محافظت راه .
-
وقایت
فرهنگ فارسی معین
(و یا وَ یَ) [ ع . وقایة ] 1 - (اِمص .) محافظت ، نگهبانی . 2 - (اِ.) هر چه بدان چیزی را نگاه دارند و پناه دهند.
-
فرود داشتن
فرهنگ فارسی معین
(فُ. تَ) (مص ل .) 1 - پایین داشتن . 2 - به آخر رسانیدن . 3 - نگه داشتن ، محافظت کردن .
-
قرنطینه
فرهنگ فارسی معین
(قَ رَ نِ) [ فر. ] (اِ.) جایی که به علت شیوع بیماری مورد محافظت قرار می گیرد و ورود و خروج افراد کنترل می شود.
-
کارپیچ
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - پارچه ای که گلابتون دوزان لفافة کار خود سازند به جهت محافظت از آن . 2 - دسته و بسته ، تنگ .
-
اسکورت
فرهنگ فارسی معین
(اِ کُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - مشایعت ، همراهی . 2 - عده ای سرباز مسلح که برای محافظت یا احترام ، همراه شخصیت مهمی حرکت می کنند، همروان (فره ).
-
پادگان
فرهنگ فارسی معین
(دِ) [ په . ] (اِمر.) 1 - محل اسکان گروهی از سربازان که برای محافظت محلی در آنجا متوقف شوند.2 - سربازخانه ، ساخلو. 3 - دسته - های پیاده نظام عهد ساسانی .
-
شمعک
فرهنگ فارسی معین
(شَ عَ) [ ع - فا. ] (اِمصغ .) 1 - شمع کوچک . 2 - ستونی کوچک برای محافظت بنا یا دیوار مشکوکی که بیم خرابی آن رود.