کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محاسبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محاسبه
فرهنگ فارسی معین
(مُ س بِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - حساب کردن ، رسیدگی به حساب . 2 - حساب چیز ی را نگه داشتن . ج . محاسبات .
-
جستوجو در متن
-
ارثماطیقی
فرهنگ فارسی معین
(اَ رِ) [ معر - یو. ] (اِ.) دانش اعداد، فن محاسبه . علم حساب نظری .
-
دارایی
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - ثروت ، مال . 2 - داشت ، نگه داشت ، نگهبانی . 3 - پارچه ای ابریشمین رنگارنگ موج دار. 4 - وزارتخانه ای که وظیفه اش محاسبه و وصول مالیات می باشد.
-
ژیگلور
فرهنگ فارسی معین
(لُ) [ فر. ] (اِ.) لوله ای است فلزی که دهانة آن به وسیلة پیچی بسته می شود. این پیچ دارای سوراخی است که به طور دقیق محاسبه شده و مقدار معینی بنزین را وارد کاربوراتور می کند.
-
آمار
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.)1 - حساب ، شمار. 2 - واژه ای است فارسی ، برابر استاتیستیک یا احصائیه ، علمی که موضوع آن طبقه بندی علمی وقایع اجتماعی است ، و قاعدة آن محاسبه و نشان دادن نتیجه به صورت ارقام و اعداد است مثل شمارة جمعیت یک ده ، میزان محصولات صنعتی یا کشا...
-
چرتکه
فرهنگ فارسی معین
(چُ کِ) [ روس . ] (اِ.) = چتکه : ابزاری است برای محاسبه و آن چهارچوبی است دارای تعدادی میله که هر میله خود دارای تعدادی مهره است که به وسیلة آن عمل جمع و تفریق را انجام می دهند. البته این نوع روش حساب در قدیم بیشتر مرسوم بود.
-
دیوان
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - مجموعة اشعار یک شاعر (به صورت کتاب ). 2 - وزارتخانه (در قدیم ). 3 - دفتر محاسبه . 4 - دولت . 5 - اداره (قدیم ). 6 - خزانه داری . ؛ ~ سیاه کردن کنایه از: گناه کردن .
-
مفاصا
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . مفاصاة ] 1 - (مص م .) تصفیه حساب کردن . 2 - (اِ.) سندی که پس از رسیدگی به حساب شخصی یا مالیات مؤدی مبنی بر تصفیه حساب او به وی دهند. ؛ ~حساب صورت تفریغ محاسبه .
-
ارز
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ په . ] (اِ.) 1 - بها، قیمت ، ارزش . 2 - پول خارجی ، پول بیگانه . ؛ ~ تهاتری ارزی که در قراردادهای پایاپا مبنای محاسبه قرار می گیرد. ؛ ~ یوزانس ارزی که پس از دریافت کالا حواله می شود. ؛ ~ دولتی ارزی که دولت از طریق بانک های مجاز و ب...