کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجلس 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مجلس کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) جمع شدن و گفتگو نمودن .
-
جستوجو در متن
-
دانشق
فرهنگ فارسی معین
(نِ شَ) [ تر. ] (اِ.) = دانشمق : 1 - اجتماع برای مشورت ، کنکاج . 2 - مجلس مشورت ، مجلس عام .
-
دنگل
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ تر. ] (اِ.) = دنکل : اجتماع ، گرد هم نشستن در مجلس .
-
پارلمان تاریسم
فرهنگ فارسی معین
( ~. ) [ فر . ] (اِ.)1 - نظام سیاسی که در آن یک یا چند مجلس وجود دارد. مانند انگلستان که دارای مجلس اعیان (لردها) و مجلس عوام است . 2 - اعتقاد به داشتن مجالس قانون گذاری .
-
بگماز کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) 1 - مجلس شراب داشتن . 2 - مهمانی دادن .
-
پیش خوان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) 1 - کسی که در مجلس تازه واردان را معرفی می کند. 2 - کسی که پیش از وعظ و روضه خوانی ، مجلس را با روضه خواندن آماده می کند، پامنبری .
-
پرسه
فرهنگ فارسی معین
(پُ س ِ) (اِمص .) 1 - احوالپرسی ، عیادت . 2 - تسلیت . 3 - آمار، شمار. 4 - مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده است . 5 - مجلس ترحیم .
-
حلقه
فرهنگ فارسی معین
(حَ قِ) [ ع . حلقة ] (اِ.) 1 - هرچیز مدور و دایره شکل که میانش خالی باشد. 2 - دایره . 3 - انجمن ، مجلس ، گروه . 4 - زره .
-
تخش
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) 1 - تیر. 2 - کمان . 3 - فشفشه . 4 - صدر مجلس .
-
جشن
فرهنگ فارسی معین
(جَ) (اِ.) 1 - مجلس شادی و شادمانی . 2 - مهمانی . 3 - سور و سرور.
-
زبردست
فرهنگ فارسی معین
(زِ بَ دَ) (ص .) 1 - توانا، زورمند. 2 - ماهر، حاذق . 3 - مافوق . 4 - بالای مجلس .
-
نمایندگی
فرهنگ فارسی معین
(نُ یا نَ یَ دِ) (حامص .) 1 - عامل بودن ، 2 - وکالت در مجلس . 3 - آژانس .
-
نعال
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جِ نعل ؛ کفش ها، پاپوش . 2 - پایین مجلس ، درگاه .
-
ختم
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - به پایان رساندن ، به سر آوردن . 2 - مهر کردن نامه یا هر چیز دیگر. 3 - قرآن را از اوّل تا آخر خواندن . 4 - مجلس عزاداری ، مجلس ترحیم .