کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجلس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجلس
فرهنگ فارسی معین
(مَ لِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - محل نشستن . 2 - محل اجتماع برای مشاوره و گفتگو. 3 - جلسه ، نشست . 4 - بار، دفعه . ؛~ شورا نهادی متشکل از نمایندگان مردم جهت قانون گذاری . ؛ ~ خبرگان نهادی متشکل از نمایندگان انتخابی جهت تعیین رهبر یا شورای رهبری . ؛ ~ ...
-
واژههای مشابه
-
مجلس کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) جمع شدن و گفتگو نمودن .
-
جستوجو در متن
-
سناتور
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ فر. ] (اِ.) عضو مجلس سنا، نماینده مجلس اعیان .
-
پارلمان تاریسم
فرهنگ فارسی معین
( ~. ) [ فر . ] (اِ.)1 - نظام سیاسی که در آن یک یا چند مجلس وجود دارد. مانند انگلستان که دارای مجلس اعیان (لردها) و مجلس عوام است . 2 - اعتقاد به داشتن مجالس قانون گذاری .
-
پیش خوان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) 1 - کسی که در مجلس تازه واردان را معرفی می کند. 2 - کسی که پیش از وعظ و روضه خوانی ، مجلس را با روضه خواندن آماده می کند، پامنبری .
-
دانشق
فرهنگ فارسی معین
(نِ شَ) [ تر. ] (اِ.) = دانشمق : 1 - اجتماع برای مشورت ، کنکاج . 2 - مجلس مشورت ، مجلس عام .
-
پیش نشین
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (ص فا.) کسی که در بالای مجلس نشیند.
-
ماچان
فرهنگ فارسی معین
(اِ. ص .) جای پست ، پایین مجلس
-
دنگل
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ تر. ] (اِ.) = دنکل : اجتماع ، گرد هم نشستن در مجلس .
-
دوما
فرهنگ فارسی معین
[ روس . ] (اِ.)مجلس نمایندگان ملت در کشور روسیه .
-
مجالس
فرهنگ فارسی معین
(مَ لِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مجلس .
-
آیینة بخت
فرهنگ فارسی معین
( ~ء بَ) (اِمر.) آیینه ای که در مجلس عقد و عروسی در پیش عروس می گذارند.
-
بگماز کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) 1 - مجلس شراب داشتن . 2 - مهمانی دادن .