کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجری
فرهنگ فارسی معین
(مِ) (اِ.) صندوقچة آهنی قفل دار.
-
مجری
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِفا.) اجراء کننده ، انجام دهنده . ؛ ~ حکم (قانون ) کسی که حکم قانونی را به مرحلة اجرا درآورد.
-
مجری
فرهنگ فارسی معین
(مُ را) [ ع . ] (اِمف .) روان کرده شده .
-
مجری
فرهنگ فارسی معین
(مَ را) [ ع . ] (اِ.) محل جریان و عبور. ج . مجاری .
-
جستوجو در متن
-
مجرا
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ از ع . ] (اِ.) نک مجری .
-
مجاری
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) جِ مجری ؛ محل جریان ها.
-
شاش بند
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِمر.) 1 - مرضی که بر اثر آن بول از مجری خارج نشود و شخص نتواند ادرار کند، حبس البول . 2 - (کن .) نهایت ترس و اضطراب .
-
مجریه
فرهنگ فارسی معین
(مُ یِ یا یَ) [ ع . مجریة ] (اِفا.) مؤنث مجری . ؛قوة ~ یکی از قوای سه گانة مملکت که موظف به اجرای قوانین و مقررات است و آن شامل رییس مملکت و هیئت وزیران است . مق مقننه و قضاییه .
-
ارتفاق
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) بر آرنج تکیه دادن ، تکیه دادن بر نازبالش . 2 - رفاقت کردن ، همراهی کردن . 3 - (مص م .) دوست طلبیدن . 4 - حقی است برای شخص به تبعیت از ملک خود در ملک شخص دیگر برای استفاده بردن کامل از ملک خویش ، مانند: حق مجری ، حق پنجره ...