کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجروح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجروح
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) زخمی ، زخم خورده .
-
جستوجو در متن
-
جریح
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (ص .) مجروح .
-
زخمی
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (ص نسب .) مجروح .
-
افگار
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (ص .) آزرده ، خسته ، مجروح .
-
جرد
فرهنگ فارسی معین
(جَ رَ) (ص .) زخمی ، مجروح .
-
جریحه دار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) مجروح .
-
زخم خوردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ دَ) (مص ل .) مجروح شدن .
-
دلریش
فرهنگ فارسی معین
( دِ )(ص مر.)1 - آن که قلبش مجروح باشد. 2 - عاشق .
-
خستن
فرهنگ فارسی معین
(خَ تَ) [ په . ] 1 - (مص م .) مجروح کردن . 2 - (مص ل .) آزرده شدن .
-
خسته
فرهنگ فارسی معین
(خَ تِ) 1 - (ص مف .) مجروح ، آزرده . 2 - فرسوده رنجدیده . 3 - (اِ.) زمینی که از بسیاری آمد و شد خاک آن کوفته و نرم شده باشد.
-
زخم
فرهنگ فارسی معین
(زَ) [ په . ] (اِ.) 1 - خراش یا بریدگی هر بخشی از بدن . 2 - مجروح . 3 - ضربه . ؛ به ~ کاری زدن کنایه از: برای آن کار مورد بهره برداری قرار دادن .
-
کنگر
فرهنگ فارسی معین
(کُ گُ) 1 - (اِ.) قسمی گدا که شاخی و شانة گوسفندی به دست گیرد و بر در خانه ها و دکان های مردم آید و آن شاخ را بر آن شانه مالد تا از آن صدای غرغری پدید آید و بدین وسیله چیزی طلبد. اگر احیاناً در دادن پول اهمال کنند وی کاردی بر اعضای خویش زند و خود را ...