کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متعدد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متعدد
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ عَ دِّ) [ ع . ] (اِفا.) بسیار، بی شمار.
-
جستوجو در متن
-
بسیار
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ په . ] (ص . ق .)زیاد، متعدد، فراوان ، دارای کمیت بزرگ نامعلوم .
-
جدکاره
فرهنگ فارسی معین
(جُ رِ یا رَ) (اِمر.) رأی های مختلف ، تدبیرهای گوناگون ، روش های متعدد.
-
نقطه چین
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص .) خط یا سطحی که از نقطه های متعدد تشکیل شده .
-
هزارپا
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) جانوری از شاخة بند پایان ، دارای بدنی دراز با پاهای متعدد.
-
لک و مک
فرهنگ فارسی معین
(لَ کُ مَ) (اِمر.) خال های سرخ و سیاه و متعدد و بدون برآمدگی بر پوست .
-
آهار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) گیاهی از تیرة مرکبان جزو دستة پیوسته گلبرگ ها که اصل آن از مکزیک است و دارای گونه های متعدد زینتی است .
-
اتوبوس
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فر. ] ( اِ.)نوعی اتومبیل با اتاق بزرگ و صندلی های متعدد که برای حمل و نقل مسافران خارج یا داخل شهرها به کار می رود.
-
بسغ
فرهنگ فارسی معین
(بَ سَ) ( اِ.) 1 - اطاق فوقانی که دارای پنجره های متعدد برای نظاره و دخول هوا باشد. 2 - گنبد، سقف گنبدی .
-
پلنگ
فرهنگ فارسی معین
(پَ لَ) (اِ.) جانوری از تیرة گربه سانان و گوشت خوار که روی پوست بدنش خال های سیاه بسیار وجود دارد و آن گونه های متعدد دارد.
-
ژانگوله
فرهنگ فارسی معین
(لِ) [ فر. ] (اِ.) نوعی عملیات تردستی مانند انداختن گوی های متعدد به هوا و گرفتن آن ها که معمولاً در عملیات تردستی انجام می شود.
-
هزاربیشه
فرهنگ فارسی معین
(هِ. ش )(اِمر.) جعبه یا صندوقچه ای که داخل آن دارای خانه های متعدد بوده و از آن برای حمل لوازم سفر استفاده می کردند.
-
یادنامه
فرهنگ فارسی معین
(م ِ) (اِمر.) کتابی حاوی مقاله های متعدد که به یاد سال ولادت کسی ، در زندگانی وی ، یا پس از مرگ او نویسند.
-
لووردراپه
فرهنگ فارسی معین
(وِ دِ پِ) [ فر. ] (اِ.) نوعی پردة عمودی به صورت نوارهای باریک متعدد، پردآویز (فره ).