کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متخصص قلب و عروق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اکوکاردیوگرافی
فرهنگ فارسی معین
( ~. یُ گِ) [ فر. ] (اِ.) ثبت و بررسی کارکرد قلب در حین ضربان با استفاده از امواج فراصوتی ، پژواک نگاری قلب ، پژوانگاری قلب . (فره ).
-
کاوی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) دارویی که سبب سوختن و ضمناً تصلب دهانة عروق و محل بریدگی و زخم در انساج بشود و بالنتیجه مجاری عروق را به هم آرد و مسام را بند کند مانند زاج و اسیدتری کلراستیک .
-
عرق
فرهنگ فارسی معین
(عِ رْ) [ ع . ] (اِ.) 1 - رگ . 2 - اصل ، ریشه . ج . اعراق و عروق .
-
نبهره
فرهنگ فارسی معین
(نَ بَ رَ) (اِ.) 1 - پول قلب . 2 - هرچیز قلب و ناسره . 3 - گدا، فقیر. 4 - پست و فرومایه .
-
برسام
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) درد سینه ، التهاب پردة بین قلب و کبد.
-
ماخ
فرهنگ فارسی معین
1 - (ص .) خسیس ، پست . 2 - (اِ.) سیم و زر قلب .
-
لنف
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ انگ . ] (اِ.) مایعی زرد رنگ یا بی رنگ و شفاف که در عروق لنفاوی جریان دارد، از جدار مویرگ ها به خارج می تراود و تنها دارای یک نوع گویچة سفید است .
-
کافئین
فرهنگ فارسی معین
(فِ) [ فر. ] (اِ.) آلکالوئیدی به فرمول 2 O 4 N 1 H 8 C که در برگ و دانة قهوه و چای و گیاه ماته و گیاه کلااکومیناتا موجود است . کافئین مقوی قلب و مدر است و در ضعف قلب و بیماری های عفونی (تیفوئید ذات الریه ) مصرف می شود.
-
تخس
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) 1 - گرما، حرارت . 2 - تپش قلب از رنج و اندوه .
-
باژ
فرهنگ فارسی معین
(پیش .) = واژ. باز: بر سر اسماء آید به معنی قلب و عکس و دیگرگونی : باژگونه ، باژگون .
-
خمیس
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (اِ. ق .) 1 - پنجشنبه . 2 - لشکر، سپاه مرکب از مقدمه ، میمنه ، میسره ، قلب و ساقه . ج . اخمساء و اخمسه .
-
تپیدن
فرهنگ فارسی معین
(تَ دَ) (مص ل .) 1 - بی قراری کردن ، زدن نبض و قلب . 2 - لرزیدن . 3 - از جای جستن .
-
سبل
فرهنگ فارسی معین
(سَ بَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بارانی که از ابر برآمده و تا زمین نرسیده باشد. 2 - بینی . 3 - دشنام . 4 - خوشه ، سنبل . 5 - پردة چشم که از ورم عروق چشم که در سطح ملتحمه است واقع شود و بدان در پیش نظر غباری پدید آید. 6 - موی و رگه ای سرخ که در چشم پدید آید.
-
قلب الاسد
فرهنگ فارسی معین
(قَ بُ لْ اَ سَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - دل شیر، قلب اسد. 2 - نام ستاره ای به رنگ آبی - سفید و قدر 3/1 در میان صورت فلکی شیر یا اسد که 86 سال نوری با ما فاصله دارد.
-
قوباء
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) جوش های جلدی که بر اثر برخی امراض عفونی و به علت اختلالات عروقی عصبی تولید می شود. جوش های قوباء بر اثر فشار انگشت محو و پس از رفع فشار مجدداً هویدا می گردند. علت پیدایش قوباء را بیشتر به علت احتقان عروق جلدی می دانند.