کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبارزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مبارزه
فرهنگ فارسی معین
(مُ رِ زِ) [ ع . مبارزة ] 1 - (مص ل .) جنگیدن ، کارزار کردن . 2 - (اِمص .) محاربه .
-
جستوجو در متن
-
چالشگری
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(حامص .) جنگجویی ، مبارزه .
-
بوکس
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ فر. ] ( اِ.) ورزشی که در آن ورزشکار با استفاده از مشت با ورزشکار دیگر مبارزه می کند، مشت زنی .
-
صف آرایی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (حامص .)1 - تشکیل صف سربازان برای مبارزه . 2 - دسته بندی .
-
مناجزت
فرهنگ فارسی معین
(مُ جِ زَ) [ ع . مناجزة ] (مص ل .) مبارزه کردن ، با هم نزاع کردن .
-
کلنجار
فرهنگ فارسی معین
(کَ لَ) (اِ.) برخورد همراه با تلاش ، مبارزه و کشمکش با کسی یا چیزی .
-
گوی در افکندن
فرهنگ فارسی معین
(دَ. اَ کَ دَ) (مص ل .) به مبارزه طلبیدن .
-
ماتادور
فرهنگ فارسی معین
(دُ) [ فر. ] (اِ.) کسی که در میدان عمومی با گاو مبارزه می کند، گاوباز.
-
اکونومیسم
فرهنگ فارسی معین
(اِ کُ نُ) [ فر. ] (اِمص .) مقدم داشتن اقتصاد و تأمین معیشت بر سیاست و مبارزة سیاسی .
-
بوکسور
فرهنگ فارسی معین
(بُ سُ) (ص فا.) ورزشکاری که با استفاده از مشت به مبارزه با ورزشکار دیگر بپردازد، مشت زن .
-
دودوزه بازی کردن
فرهنگ فارسی معین
(دُ. زِ. کَ دَ) (ص مر.) کنایه از: با هر دو طرف معامله یا مبارزه همدست شدن و هر دو را فریب دادن .
-
جلودار
فرهنگ فارسی معین
(جُ لُ) [ تر - فا. ] (ص فا. اِمر.) 1 - کسی که زمام اسب ارباب خود را در دست گرفته راه برد. 2 - طلایه ، پیش قراول . ؛ ~ کسی بودن توان مبارزه با آن کس را داشتن .
-
ناکدان
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] (ص .) حالت مشت زنی که در اثر ضربات حریف به زمین افتد ولی تا شمردن ده ثانیه برخاسته و به مبارزه ادامه می دهد. مق ناک اوت .
-
جهاد
فرهنگ فارسی معین
(جِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - کارزار کردن . 2 - جنگیدن در راه حق . ؛ ~ اصغر جنگ با دشمنان دین خدا. ؛ ~ اکبر جنگ با نفس و تحمل رنج برای مبارزه با امیال نفسانی .