کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مایع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مایع
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . مائع ] (ص . اِ.) هر جسم روان مثل آب .
-
جستوجو در متن
-
هخر
فرهنگ فارسی معین
(هِ) (اِ.) قسمت های مایع جسد و مردار.
-
زرداب
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِمر.) صفراء، مایع زردرنگی که از کبد ترشح می شود.
-
شامپو
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) نوعی مایع شست و شو دهنده .
-
شرشر
فرهنگ فارسی معین
(شُ. شُ) (اِصت .) صدای ریزش مایع رقیق .
-
یکدک
فرهنگ فارسی معین
(یَ دَ) (اِ.) آب یا هر مایع نیم گرم .
-
تزریق
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) وارد کردن داروهای مایع به وسیلة سرنگ در بدن .
-
جوشاندن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) به جوش آوردن هر مایع به وسیلة حرارت .
-
جار
فرهنگ فارسی معین
[ ع . جاری ] (ص .) آب روان یا هر مایع که روان باشد، جاری .
-
حقنه
فرهنگ فارسی معین
(حُ نِ) [ ع . حقنه ] (اِ.) اماله ، وارد کردن داروی مایع از طریق مقعد.
-
صمغ
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] (اِ.) مایع چسبناک و لزجی که از بدنة برخی درختان خارج می شود.
-
نیم بند
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (ص مر.) 1 - نه کاملاً مایع و نه کاملاً جامد. 2 - ناقص .
-
هرت
فرهنگ فارسی معین
(هُ) (اِصت .) (عا.) صدایی که از بالا کشیدن مواد مایع از کاسه یا قاشق در دهان برآید.
-
هم زن
فرهنگ فارسی معین
( ~. ز) (اِمر.) وسیله ای برای مخلوط کردن ، به ویژه مخلوط و همگن کردن مواد غذایی مایع .