کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مان بذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) = پژ. پج : 1 - پشتة بلند. 2 - تیغ کوه .
-
بز
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِ.) آیین ، قاعده ، طرز، روش .
-
بز
فرهنگ فارسی معین
(بَ زّ) [ ع . ] ( اِ.) جامة کتانی یا پنبه ای .
-
واستریوش بد
فرهنگ فارسی معین
(بذ) ( ~. بَ) [ په . ] (اِ.) رییس طبقة کشاورزان (عهد ساسانی ).
-
بز
فرهنگ فارسی معین
(بُ) ( اِ.) هر یک از گونه های جانوران پستان دار نشخوارکننده از تیره گاوان که جزو دام های اهلی تربیت می شود و از گوشت و پنیر و پشم و کرک آن استفاده می کنند و به هیئت وحشی نیز به نام بز کوهی وجود دارد.