کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مانند کودک رفتار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
آهستگی کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ)(مص ل .) به نرمی رفتار کردن .
-
تا کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) (عا.) رفتار کردن .
-
دیپورت
فرهنگ فارسی معین
(پُ) [ انگ . ] (اِمص .) رفتار کردن ، سلوک کردن ، از کشور میزبان اخراج کردن .
-
فیریدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) 1 - خرامیدن ، با ناز و تکبر رفتار کردن . 2 - مسخره کردن .
-
غرور خریدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) متکبرانه رفتار کردن .
-
پژردن
فرهنگ فارسی معین
(پِ ژُ دَ) (مص م .) (عا.) پرستاری کردن از کودک ، پیر یا بیمار.
-
فعل
فرهنگ فارسی معین
(فِ عْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) انجام دادن ، رفتار کردن . 2 - (اِمص .) عمل ، رفتار. 3 - (اِ.) کلمه ای که دلالت بر انجام کار یا وقوع حالتی در یکی از زمان ها می کند.
-
ملایمت
فرهنگ فارسی معین
(مُ یِ مَ) [ ع . ملائمة ] (اِمص .) 1 - به نرمی رفتار کردن . 2 - خوشخویی .
-
مسامحه
فرهنگ فارسی معین
(مُ مَ حَ یا حِ) [ ع . مسامحة ] (مص ل .) آسان گرفتن ، به نرمی رفتار کردن .
-
ازهاق
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .)1 - نیست کردن ، نابود کردن . 2 - گذراندن تیر از هدف . 3 - شناختن در رفتار.
-
مسالمت
فرهنگ فارسی معین
(مُ لِ مَ) [ ع . مسالمة ] (مص ل .) آشتی کردن ، از روی صلح و آشتی رفتار کردن .
-
مقابله
فرهنگ فارسی معین
(مُ بِ لَ یا لِ) [ ع . مقابلة ] (مص م .) 1 - دو چیز را با هم برابر کردن . 2 - تلافی کردن . 3 - مقایسه کردن نسخه های یک متن با یکدیگر. ؛ ~به مثل رفتار همسان در پاسخ به رفتار دیگری .
-
ارفاق
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - به نرمی رفتار کردن با کسی . 2 - به کسی سود رسانیدن .
-
سیر
فرهنگ فارسی معین
(سَ یا س ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) راه رفتن ، گردش کردن . 2 - (اِمص .) رفتار، گردش ، حرکت .
-
لولیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) 1 - (عا.) در جای خود جنبیدن و پیچیدن . 2 - رفت و آمد کردن به آهستگی . 3 - نمو کردن کودک به طوری که خود بتواند راه برود.