کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مانع فراهم کردن برای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جمع
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) گرد کردن . 2 - فراهم کردن ، فراهم آوردن . 3 - آسوده (صفتی است برای خاطر): خاطرجمع . 4 - (اِ.) انجمن ، مجمع . 5 - گروه ، جمعیت . 6 - مجموع ، همه . 7 - یکی از چهار عمل اصلی و آن افزودن دو یا چند عدد است به یکدیگر. 8 - کلمه ...
-
تدارک
فرهنگ فارسی معین
(تَ رُ) [ ع . ] (مص م .) 1 - فراهم کردن . 2 - تلافی کردن .
-
بسیج
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) 1 - فراهم آوردن ، تهیه . 2 - رخت سفر.3 - آمادگی . 4 - تجهیزات .5 - قصد، ارا د ه . 6 - آماده کردن نیروهای نظامی و مانند آن برای جنگ .
-
حج کول
فرهنگ فارسی معین
(حَ. کُ) [ ع - فا. ] (اِمر.) کسی که خود توانایی مالی برای رفتن به حج را ندارد و از طریق گدایی کردن از دیگران ، امکان رفتن به حج را فراهم کند.
-
بساط کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) اسباب عیش و نوش را فراهم کردن .
-
گرد کردن
فرهنگ فارسی معین
(گِ. کَ دَ) (مص م .) 1 - جمع کردن ، فراهم آوردن . 2 - سر راست کردن ، روُند کردن .
-
گرد آوردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ دَ) (مص م .) جمع کردن ، فراهم آوردن .
-
لجنه
فرهنگ فارسی معین
(لَ نَ یا نِ) [ ع . لجنة ] (اِ.) گروه مردم که برای کاری فراهم آیند و بدان رضا دهند، انجمن .
-
اجتماعات
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (مص ل .) جِ اجتماع . 1 - گرد آمدن ها، فراهم آمدن ها، انجمن کردن ها. 2 - گروه های فراهم آمده ، دسته های به هم پیوسته .
-
اندوختن
فرهنگ فارسی معین
(اَ تَ) [ په . ] (مص م .)1 - جمع کردن ، فراهم آوردن . 2 - ذخیره کردن . 3 - بهره بردن ، سود بردن .
-
تقبیض
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - فراهم کردن ، به چنگ آوردن . 2 - اخم کردن ، چهره درهم کشیدن .
-
اجتباء
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .)برگزیدن ،انتخاب کردن . 2 - فراهم آوردن . 3 - (اِمص .)برگزیدگی .
-
تدوین
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) فراهم آوردن . 2 - تألیف کردن . 3 - (اِمص .) گردآوری . 4 - تألیف .
-
تمهید
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - گسترانیدن . 2 - آسان ساختن . 3 - فراهم کردن .
-
گرد کار برآمدن
فرهنگ فارسی معین
(گِ دِ. بَ مَ دَ) (مص ل .) مقدمات انجام کاری را فراهم کردن .