کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مالیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مالیده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مف .) 1 - تنبیه شده ، مالش داده شده . 2 - (عا.) تلف شده ، از بین رفته . 3 - مرتب شده .
-
جستوجو در متن
-
اندوده
فرهنگ فارسی معین
(اَ دِ) (ص مف .) مالیده شده ، آغشته شده .
-
تماس
فرهنگ فارسی معین
(تَ سّ) [ ع . ] (مص ل .) یکدیگر را مس کردن ، به هم مالیده شدن .
-
مماس
فرهنگ فارسی معین
(مُ سّ) [ ع . ] (اِمف .) به هم ساییده شده ، مالیده شده .
-
آلوده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مف .) 1 - مالیده به چیزی ، آغشته . 2 - آغشته شده ، کثیف .
-
ممسوح
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) مسح شده ، دست مالیده . 2 - (ص .) بسیار دروغگو.
-
مدهون
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - روغن مالیده . 2 - چرم ، چرم رنگ شده .
-
مزبق
فرهنگ فارسی معین
(مُ زَ بَّ) [ ع . ] (اِمف .) زیبق اندوده ، جیوه مالیده .
-
بسوده
فرهنگ فارسی معین
(بَ دِ)(ص مف .)1 - دست زده .2 - مالیده . 3 - لمس کرده شده .
-
دستمال
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مف .) 1 - با دست مالیده شده . 2 - مجازاً مغلوب . ؛~ ابریشمی یا یزدی برداشتن کنایه از: شروع به چاپلوسی و تملق کردن .
-
ساندویچ
فرهنگ فارسی معین
(نْ دِ) [ انگ مأخوذ از نام واضع آن . ] (اِ.) بزم آورد، قطعة نانی که آن را به دو قطعه بخش کرده داخل آن را سس یا کره مالیده گوشت ، تخم مرغ پخته ، خیارشور، گوجه - فرنگی و غیره جای دهند.