کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مالیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مالیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) 1 - (مص ل .) تماس و ساییده شدن دو چیز. 2 - (مص م .) تنبیه کردن . 3 - (عا.) از بین رفتن ، نیست شدن . 4 - (مص م .) نابود کردن .
-
واژههای مشابه
-
سبال مالیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) کنایه از: لاف زدن ، ادعا کردن .
-
جستوجو در متن
-
ارغام
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - به خاک مالیدن ، بینی کسی را به خاک مالیدن . 2 - خوار کردن . 3 - خشم گرفتن .
-
لیسیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) زبان به چیزی مالیدن .
-
پساویدن
فرهنگ فارسی معین
(پَ دَ) (مص م .) دست مالیدن ، لمس کردن .
-
لمس
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ ع . ] (مص م .) دست مالیدن به چیزی .
-
مالش دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (مص م .) 1 - مالیدن . 2 - تنبیه کردن .
-
مساس
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (مص م .) سودن ، مالیدن .
-
پرماسیدن
فرهنگ فارسی معین
(پَ دَ) (مص م .) 1 - دست مالیدن به چیزی . 2 - یازیدن ، دراز کردن .
-
تعفیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) به خاک مالیدن ، خاک آلود کردن .
-
خازه
فرهنگ فارسی معین
(زِ) (اِ.) 1 - سرشته ، خمیر کرده . 2 - گِلی که مخصوص مالیدن به دیوار بود.
-
دستمالی
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(حامص .)1 - عمل دست مالیدن به چیزی . 2 - استعمال چیزی و مبتذل کردن آن .
-
نمد
فرهنگ فارسی معین
(نَ مَ) [ په . ] (اِ.) فرش مانندی که از مالیدن پشم و کرک درست می شود.