کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مالیات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مالیات
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - پولی که دولت برای کارهای عمومی و ادارة کشور از مردم می گیرد، تاکس . 2 - باج ، خراج .
-
جستوجو در متن
-
خراج
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (اِ.) مالیات ، مالیات ارضی ، باج .
-
باژ
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) خراج ، مالیات .
-
ممیز
فرهنگ فارسی معین
(مُ مَ یِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - جدا کننده ، تمیز دهنده . 2 - ارزیاب مالیات ، تشخیص دهندة مالیات .
-
قبچور
فرهنگ فارسی معین
(قُ) [ مغ . ] (اِ.) = قیچور. قوبجور: 1 - مالیات ، باج . 2 - مالیات متعلق به مواشی و حیوانات .
-
دارالخرج
فرهنگ فارسی معین
( ~. خَ) [ ع . ] (اِمر.) ادارة مالیات .
-
خراج گزار
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ) (ص فا.) مالیات دهنده ، باج دهنده .
-
تحصیل دار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) 1 - مالیات بگیر، جمع کنندة مالیات . 2 - مأمور گردآوری اموال یا طلب های یک مؤسسه یا اداره .
-
جهبذ
فرهنگ فارسی معین
(جِ بَ) [ معر. ] (ص . اِ.) 1 - گهبد، دانشمند بزرگ . ج . جهابذه . 2 - واسطه و دلالی که مؤدیان مالیات ، مالیات خود را توسط او به دیوان می پرداختند.
-
اخراجات
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] ( اِ.) جِ اخراج . 1 - مخارج . 2 - مالیات .
-
جبایت
فرهنگ فارسی معین
(ج یَ) [ ع . جبایة ] (مص م .) مالیات گرفتن ، باج و خراج .
-
خراج برگرفتن
فرهنگ فارسی معین
(خَ. بَ. گِ رِ تَ) (مص م .) از پرداخت مالیات معاف کردن .
-
ناطف
فرهنگ فارسی معین
(طِ) [ ع . ] 1 - (ص .) آن چه از مالیات که روان باشد. 2 - (اِ.) نوعی حلوا، شکرینه .
-
نهاله
فرهنگ فارسی معین
(نَ لَ یا لِ) [ مغ .¿ ] (اِ.) نوعی مالیات یا عوارض (ایلخانان ).