کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مادی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مادی
فرهنگ فارسی معین
(دّ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - کسی که منشأ خلقت را ماده و تحولات طبیعی مربوط به آن می داند و قائل به خداوند نیست . 2 - (عا.) مال دوست ، پول پرست .
-
جستوجو در متن
-
ناسوت
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) طبیعت ، عالم مادی .
-
هیولانی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (ص .) مادی .
-
اتوریته
فرهنگ فارسی معین
(اُ تُ تِ) [ فر. ] (اِمص .) قدرت ونفوذ مادی یا معنوی ، اقتدار.
-
گنجشک روزی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص .) کنایه از شخص بینوا، کم درآمد یا بی نصیب از نعمت های مادی .
-
پول
فرهنگ فارسی معین
[ یو . ] (اِ.) آن چه که معیار ارزش مادی است و به عنوان وسیلة مبادله مورد استفاده قرار می گیرد. ؛ ~ چایی پولی که به عنوان انعام داده می شود. ؛ ~ کسی از پارو بالا رفتن ثروت بی حساب داشتن .
-
کپی رایت
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ فر. ] (اِمر.) حق انحصاری پدیدآورندة اثر برای بهره برداری مادی و معنوی از اثر ادبی ، هنری یا صنعتی خود، حق نشر (فره ).
-
مانا
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) نیروی مستقل مادی و روحانی که در همه جا پراکنده است و در همة شعارها و موجودات و اشیاء مقدس شرکت دارد.
-
دیر
فرهنگ فارسی معین
(دَ یا دِ) [ معر. ] (اِ.) صومعه ، محل عبادت راهبان مسیحی . ؛ ~ خراب آباد کنایه از: دنیا، جهان مادی . ؛ ~ مغان معبد زردشتیان .
-
سرمایه
فرهنگ فارسی معین
(سَ یَ یا یِ) (اِمر.) 1 - مال ، دارایی . 2 - دارایی خواه مادی یا معنوی . 3 - مالی که عواید پولی به دست دهد.
-
استغناء
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) بی نیازی خواستن . 2 - توانگر شدن ، مالدار شدن . 3 - (اِمص .) بی نیازی ، توانگری (مادی یا معنوی ). 4 - وابستگی نداشتن ، بی قید بودن . 5 - گذشتن ، صرفنظر کردن .
-
خوشه چین
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(ص فا.)1 - آن که خوشه های غلات یامیوه های درختان را می چیند. 2 - آن که پس از درو و جمع آوری محصول خوشه های باقی مانده را برای خود جمع می کند. 3 - آن که از هرجا چیزی (مادی یا معنوی ) برای خود اندوخته کند.
-
فروهر
فرهنگ فارسی معین
(فَ رْ وَ هَ) [ په . ] (اِ.) در اوستا فَروَشی و در پارسی باستان فرورتی ؛ به موجب اوستا پنجمین نیروی مینوی از نیروهای پنجگانة تشکیل دهنده انسان است به معنای پشتیبان و محافظ انسان و همة آفرینش نیک اهورامزدا. فروهر هر موجودی پیش از خلقت مادی آن ، در جها...
-
رب النوع
فرهنگ فارسی معین
( ~. نُ) [ ع . ] (اِمر.) 1 - خدای نوع ، خدای هر یک از انواع موجودات به عقیدة برخی ملل باستانی ، مانند خدای آب ، آتش ، زمین ... 2 - فرشتة موکل بر هر یک از انواع موجودات . نمونة روحانی و جاودانی موجودات در عالم معنا که محافظ نوع خود در جهان مادی می باش...