کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ماده
فرهنگ فارسی معین
(دِّ) [ ع . مادة ] (اِ.) 1 - اصل هر چیزی . 2 - آن چه که وزن داشته باشد و فضا را اشغال کند.
-
ماده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) [ په . ] (ص .) مقابل نر.
-
واژههای مشابه
-
پردة ماده
فرهنگ فارسی معین
( ~ دِ) از نواهای موسیقی قدیم .
-
ماده تاریخ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) مجموع حروف بیت یا مصراع یا عبارتی که به حساب ابجد تاریخ واقعه ای را نشان دهد.
-
نر و ماده
فرهنگ فارسی معین
(نَ رُ دِ) (اِمر.) 1 - نرینه و مادینه . 2 - نوعی دگمه که بخشی ازآن در بخش دیگر فرو می رود.
-
واژههای همآوا
-
مادح
فرهنگ فارسی معین
(دِ) [ ع . ] (اِفا.) ستایش کننده ، مدح - کننده .
-
معده
فرهنگ فارسی معین
(مِ دِ) [ ع . معدة ] (اِ.) از اعضای داخلی بدن انسان و بعضی از حیوانات که کارش هضم غذا می باشد.
-
جستوجو در متن
-
حلال
فرهنگ فارسی معین
(حَ لّ) [ ع . ] (ص .) 1 - بسیار گشاینده . 2 - ماده ای که مادة دیگر را در خود حل کند.
-
دینامیت
فرهنگ فارسی معین
[ فر . ] (اِ.) ماده ای قابل انفجار مرکب از نیتروگلیسرین و ماده ای متخلخل که موجب انفجار می گردد.
-
ماتریالیسم
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ فر. ] (اِ.) ماده گرایی ، نظریه ای که برطبق آن هیچ جوهری جز ماده وجود ندارد.
-
سوخت
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) مادة سوختنی مانند: نفت .
-
میش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) گوسفند ماده .