کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماخذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مآخذ
فرهنگ فارسی معین
(مَ خِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مأخذ.
-
مأخذ
فرهنگ فارسی معین
(مَ خَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جای گرفتن چیزی . 2 - مصدر و اصل و بنیاد. ج . مآخذ.
-
واژههای همآوا
-
مآخذ
فرهنگ فارسی معین
(مَ خِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مأخذ.
-
مأخذ
فرهنگ فارسی معین
(مَ خَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جای گرفتن چیزی . 2 - مصدر و اصل و بنیاد. ج . مآخذ.
-
جستوجو در متن
-
نمایه
فرهنگ فارسی معین
(نَ یِ) (اِ.) فهرستی (از آگاهی های کتاب شناسی یا مراجع و مآخذ) که معمولاً براساس حروف الفبایی در پایان یا آغاز کتابی مرتب شده باشد.
-
مدرک
فرهنگ فارسی معین
(مَ رَ) [ ع . ] (اِ.) دلیل ، سند، مأخذ. ج . مدارک . ؛ ~ تحصیلی نوشته ای رسمی که نشان می دهد شخصی دورة تحصیلی معینی را گذرانده است . ؛ ~ ِ تخصصی نوشته ای که نشان می دهد شخصی تخصص در یک رشته عم لی یا فنی را گذارنده است .
-
استاد
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) [ په . ] (اِ. ص .) = اوستاد. اوستا. استا: 1 - آموزنده ، معلم ، آموزگار. 2 - مدرس دانشگاه ها. 3 - حاذق ، ماهر، سررشته دار در کاری ، چیره دست . ؛~ علم کردن دزدیدن خیاط ها از سر پارچه . ؛ ~چسک آن که در کار دیگران بی جهت مداخله کند. 4 - خط ی...