کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مأموریتی را انجام داد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تکلیف
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) به رنج افکندن . 2 - بار کردن . 3 - (اِ.) وظیفه ای که باید انجام داد.
-
تناوب
فرهنگ فارسی معین
(تَ وُ) [ ع . ] (مص ل .) به نوبت کاری را انجام دادن .
-
آرد
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) گردی که از کوبیدن و آسیاب کردن غلات به دست می آید. ؛ ~ خود را بیختن و الک خود را آویختن کنایه از: وظایف خود را طی سالیان انجام دادن و دیگر اخلاقاً موظف یا عملاً توان انجام کاری را نداشتن .
-
آخر
فرهنگ فارسی معین
(خِ) [ ع . ] (ص .) پسین ، پایان ، انجام . ؛~ ِ خط بودن کنایه از: پایان عمر را طی کردن .
-
آکروبات
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ فر. ] ( اِ.) بندباز، ورزشکاری که کارهایی مانند بندبازی ، ژیمناستیک و ... را انجام می دهد.
-
تزاجر
فرهنگ فارسی معین
(تَ جُ) [ ع . ] (مص ل .) همدیگر را از انجام کاری نهی کردن .
-
تمهل
فرهنگ فارسی معین
(تَ مَ هُّ) [ ع . ] (مص ل .) کاری را به آهستگی انجام دادن ، درنگ کردن .
-
تعمد
فرهنگ فارسی معین
(تَ عَ مُّ) [ ع . ] (مص ل .) از روی عمد کاری را انجام دادن .
-
تعمل
فرهنگ فارسی معین
(تَ عَ مُّ) [ ع . ] (مص ل .) خود را به زحمت انداختن برای انجام کاری .
-
خانه شاگرد
فرهنگ فارسی معین
( ~. گِ) (ص مر.) پسری که کارهای خانه را انجام دهد، شاگردخانه .
-
راتق
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - کسی که پارگی را درست کند. 2 - عالِم به انجام کار.
-
سرهم بندی
فرهنگ فارسی معین
(سَ رِ هَ. بَ) (حامص .) (عا.) کاری را سرسری انجام دادن .
-
سمبل کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص ل .) (عا.) کاری را سرسری و بدون دقت انجام دادن .
-
شیرین کاشتن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (مص ل .) (عا.) کاری را به بهترین وجه انجام دادن .
-
میدان دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (مص م .) (عا.) به کسی اجازه انجام هر کاری را دادن .