کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لکهگذاری نقطهای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لکه کردن
فرهنگ فارسی معین
(لُ کَ یا کِ. کَ دَ) (مص م .) (عا.) جمع کردن ، توده کردن .
-
لکه دار شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) بی آبرو شدن .
-
جستوجو در متن
-
ماهواره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) 1 - (ص .) مانند، ماه ، زیبا. 2 - (اِ.) اجرامی که به مدار زمین پرتاب می شوند جهت انتقال علایم رادیویی و تلویزیونی از نقطه ای به نقطة دیگر در روی زمین ، قمر مصنوعی .
-
تاکسی
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) اتومبیل کرایه ای که مسافران را در داخل شهر از نقطه ای به نقطة دیگر برد. ؛~متر دستگاهی که در تاکسی نصب می شود برای نشان دادن مقدار مسافت پیموده شده تا براساس آن نرخ کرایة مسافر تعیین شود. ؛~ تلفنی نوعی تاکسی که به وسیلة تلفن آن را فر...
-
اعجام
فرهنگ فارسی معین
( ا ِ) [ ع . ] 1 - (مص م .)نقطه نهادن حروف . 2 - (اِمص .) نقطه گذاری .
-
نقطه گذاری
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ) [ ع - فا. ] (حامص .) 1 - نقطه گذاشتن ، اعجام . 2 - جدا کردن جمله ها و عبارت ها به وسیلة نقطه ، ویرگول و غیره .
-
لک شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ دَ) (مص ل .) (عا.) رنگ نقطه ای از پارچه یا جامه به سببی به رنگ دیگر درآمدن ، لکه دار شدن .
-
آبسه
فرهنگ فارسی معین
(س ِ) [ فر. ] (اِ.) ورم عفونی در لثه یا هر نقطه ای از بدن ، دمل .
-
سمت الرأس
فرهنگ فارسی معین
(سَ تُ رَّ) [ ع . ] (اِمر.) نقطه ای درآسمان که درست در امتداد سر شخص باشد.
-
شعاع
فرهنگ فارسی معین
(شُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نور خورشید. 2 - روشنایی ، پرتو. 3 - نصف قطر، خطی مستقیم از مرکز دایره به نقطه ای از محیط دایره .
-
لک آوردن
فرهنگ فارسی معین
(لَ. وَ دَ) (مص ل .) (عا.) نقطه ای از سفیدی یا سیاهی و یا سرخی در چشم ظاهر شدن .
-
شماره گذاری
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گُ) 1 - (اِمص .) تعیین کردن یا نوشتن شمارة چیزی . 2 - (اِمر.) دایره ای در ادارة راهنمایی و رانندگی که کارش تعیین شمارة وسیلة نقلیه هاست .
-
کنگره
فرهنگ فارسی معین
(کُ گْ یا گِ رِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - مجلسی متشکل از نمایندگان چند دولت یا عده ای دانشمند برای بحث و گفتگو، همایش (فره ). 2 - مجلس قانون گذاری ایالات متحده امریکا.
-
مجانب
فرهنگ فارسی معین
(مُ نِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - دور شونده ، دوری گزیننده ؛ مق . مؤالف . 2 - در هندسه خط مستقیمی را مجانب یک منحنی می گویند که چون نقطه ای در روی منحنی حرکت کند و به سمت بی نهایت رود، فواصل این نقطه از این خط مرتب کم شود و میل به صفر کند.