کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لَکِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لک
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) قسمی رفتن شتر و اسب و جز آن ها میان یورتمه و قدم .
-
لک
فرهنگ فارسی معین
(لُ) [ افغا. ] (ص .) گنده و ناتراشیده .
-
لک
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص .) بی دست ، دست بریده ، اشل .
-
لک
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) سخنان بیهوده و هرزه .
-
لک
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (اِ.) اثری از کثیفی بر روی پارچه یا جامه .
-
لک
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص .) 1 - ابله ، نادان . 2 - خسیس ، فرومایه .
-
لک
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) 1 - پارچه و لتة کهنه و پاره پاره . 2 - لباسی که روستاییان پوشند، خواه نو خواه کهنه .
-
لک
فرهنگ فارسی معین
(لِ) (اِ.) 1 - هوبره . 2 - مرغابی بزرگ .
-
لک
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) دمل شکم و کند.
-
لک لک
فرهنگ فارسی معین
(لَ لَ) (اِ.) = لکلکه : 1 - سخنان هرزه و یاوه . 2 - پرنده ای است با پاهای بلند و گردن دراز که در جاهای بلند لانه درست می کند و خزندگان و حشرات را شکار می کند.
-
حاجی لک لک
فرهنگ فارسی معین
(لَ لَ) (اِمر.) نک لک لک .
-
لک و لک کردن
فرهنگ فارسی معین
(لِ کُ لِ. کَ دَ) (مص ل .) (عا.) 1 - کاری را آهسته و به تأنی انجام دادن . 2 - با رنج و تهیدستی عمر گذرانیدن .
-
لک آوردن
فرهنگ فارسی معین
(لَ. وَ دَ) (مص ل .) (عا.) نقطه ای از سفیدی یا سیاهی و یا سرخی در چشم ظاهر شدن .
-
لک برداشتن
فرهنگ فارسی معین
(لَ. بَ تَ) (مص ل .) (عا.) قسمتی از میوه که بر اثر آسیب و فساد به رنگ دیگری درآمدن .
-
لک دیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دِ دَ) (مص ل .) دیدن لکه های خون غیر عادی در زنان که دلیل بیماری زنانه است .