کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لَش لاشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لش
فرهنگ فارسی معین
(لُ) (اِ.) گل و لای تیره که در بن حوض و ته تالاب باشد، لجن .
-
لش
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (ص .) بی کار، تنبل ، بی عار.
-
لش بازی
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (حامص .) (عا.) هرزگی ، حرکاتِ جلف و سبک .
-
لش کش
فرهنگ فارسی معین
(لَ کِ یا کَ) (ص فا.) = لش کشنده : 1 - ارابه و جز آن که با آن لش گوسفند را به دکان های قصابی برند. 2 - مردی که لش گوسفند را به دوش در لش کش نهد یا از آن برگیرد و به دکان قصابی برد.
-
لش کشی
فرهنگ فارسی معین
(لَ. کِ) (حامص .) مرده کشی .
-
لش و لوش
فرهنگ فارسی معین
(لَ شُ)(ص مر.) بی غیرت ، بی عار.
-
جستوجو در متن
-
لاش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = لش . لاشه : مردار، جیفه .