کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوازم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لوازم
فرهنگ فارسی معین
(لَ زِ) [ ع . ] (اِ.) جِ لازمه . 1 - چیزهای لازم ، ضروریات . 2 - وسایل ، آلات ، ادوات .
-
جستوجو در متن
-
نوشت افزار
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ) (اِمر.) لوازم نوشتن از کاغذ و قلم و مداد و غیره ، لوازم التحریر.
-
مانه
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (اِ.) لوازم خانه .
-
ساختگی کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص ل .) تهیة لوازم و وسایل .
-
وسایل
فرهنگ فارسی معین
(وَ یِ) [ ع . ] جِ وسیله ؛ اسباب ، لوازم .
-
باد و بود
فرهنگ فارسی معین
(دُ) (اِمر.) 1 - مجازاً به معنای تکبر و خودبینی . 2 - هستی و لوازم آن .
-
چنته
فرهنگ فارسی معین
(چِ تِ) (اِ.) کیسه ای که درویشان و شکارچیان با خود دارند و در آن توشه و لوازم خود را می گذارند.
-
مقتضیات
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (اِمف .) جِ مقتضیه . 1 - خواهش شده ها، طلب شده ها. 2 - لوازم .
-
وازلین
فرهنگ فارسی معین
(زِ) [ فر. ] (اِ.) نوعی روغن که از آن برای تهیة بعضی داروها، پمادها و لوازم آرایشی استفاده می کنند.
-
ماتیک
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) از انواع لوازم آرایش که با آن لب ها را رنگ کنند، روژ لب .
-
معایش
فرهنگ فارسی معین
(مَ یِ) [ ع . ] (اِ.) جِ معیشت ؛ اسباب و لوازم زندگانی .
-
اسباب کشی
فرهنگ فارسی معین
( ~. کِ) (حامص .) حمل و نقل اثاثة منزل ، اسباب و لوازم زندگی را از خانه ای به خانة دیگر بردن .
-
پستو
فرهنگ فارسی معین
( پَ) (اِمر.) اطاق کوچکی که در پشت اتاق دیگری بسازند و اشیاء و لوازم خانه را در آن نهند.
-
پیاله
فرهنگ فارسی معین
(لِ) (اِ.) 1 - ظرفی که با آن شراب یا هر نوشیدنی دیگری را می نوشند. 2 - یکی از لوازم آتشگاه که در تشریفات دینی زرتشتیان به کار رود.