کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لم لم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بایر
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . بائر ] (ص .) خراب ، لم یزرع .
-
بیابان
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِمر.) صحرای بی آب و علف ، دشت لم یزرع .
-
بازو دادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) 1 - (مص م .) یاری کردن ، معاونت نمودن ، 2 - (مص ل .) لم دادن .
-
هرز دادن
فرهنگ فارسی معین
(هَ. دَ) (عا.) (مص م .) (عا.) 1 - روان کردن آب در زمین های لم یزرع . 2 - هدر دادن ، تلف کردن .
-
یله دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (مص م .) لم دادن ، تکیه دادن به چیزی به نحوی که بدن در حال استراحت کامل قرار گیرد.
-
لمیدن
فرهنگ فارسی معین
(لَ دَ) (مص ل .) بر بالش یا مخده یا صندلی راحتی و غیره برای تمدد اعصاب و استراحت تکیه دادن ، لم دادن .