کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لمس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لمس
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص .)(عا.)سُست ، شُل ، بی حس .
-
لمس
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ ع . ] (مص م .) دست مالیدن به چیزی .
-
واژههای مشابه
-
لمس شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ دَ) (مص ل .) بی حس و حرکت شدن .
-
جستوجو در متن
-
ملموس
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ازع . ] (اِمف .) لمس شده ، قابل لمس .
-
بساوایی
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (حامص .) لمس .
-
پرواس
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) دستمالی ، لمس .
-
بساویدن
فرهنگ فارسی معین
(بِ دَ) (مص م .) لمس کردن .
-
بساویده
فرهنگ فارسی معین
(بِ دِ) (ص مف .) لمس شده .
-
لاس
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) (عا.) عشقبازی از طریق لمس کردن و بوسیدن .
-
لامس
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِفا.) لمس کننده .
-
برمچ
فرهنگ فارسی معین
(بَ مَ) ( اِ.) لمس ، دست کشی .
-
بساونده
فرهنگ فارسی معین
(بِ وَ دِ) (ص فا.) لمس کننده .
-
پساویدن
فرهنگ فارسی معین
(پَ دَ) (مص م .) دست مالیدن ، لمس کردن .