کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لعن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لعن
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ ع . ] (اِمص .) نفرین ، دشنام .
-
واژههای همآوا
-
لان
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - گودال ، مغاک . 2 - بی وفایی .
-
جستوجو در متن
-
بشوریدن
فرهنگ فارسی معین
(بُ دَ) (مص م .) لعن کردن ، نفرین کردن .
-
تلاعن
فرهنگ فارسی معین
(تَ عُ) [ ع . ] (مص ل .) یکدیگر را لعن کردن .
-
ملاعن
فرهنگ فارسی معین
(مُ عِ) [ ع . ] (اِفا.) لعن کننده .
-
لعان
فرهنگ فارسی معین
(لِ) [ ع . ] (مص م .) یکدیگر را لعن و نفرین کردن .
-
لعان
فرهنگ فارسی معین
(لَ عّ) [ ع . ] (ص .) بسیار لعن کننده ، بسیار نفرین کننده .
-
سب
فرهنگ فارسی معین
(سَ بّ) [ ع . ] 1 - (مص م .) دشنام دادن . 2 - (اِ.) دشنام ، لعن و نفرین .
-
نفریده
فرهنگ فارسی معین
(نَ دَ یا نِ دِ) (اِمف .) 1 - نفرین کرده ، لعن شده . 2 - ناپسند دانسته ، مذموم .
-
ملعنت
فرهنگ فارسی معین
(مَ عَ نَ) [ ع . ملعنة ] (اِ.) 1 - محل قضای حاجت ، جای تغوط . 2 - آن چه موجب لعن شود. 3 - در فارسی : بدذاتی ، شیطنت .