کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لبه
فرهنگ فارسی معین
(لَ بِ) (اِ.) 1 - کنار، حاشیه . 2 - طرف برندة کارد.
-
جستوجو در متن
-
تیزنا
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) لبة تیز تیغ .
-
دمه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) لبة چیزی مانند دم تیغ .
-
نبش
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (اِ.) کناره ، لبه .
-
شاپو
فرهنگ فارسی معین
(پُ) [ فر. ] (اِ.) کلاه تمام لبه .
-
لب پریدگی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . پَ دِ) (حامص .) شکستگی لبة چیزی .
-
پس دوزی
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (حامص .) دوختن لبه لباس با دست .
-
پخ
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (ص .) چیز پهن و صاف که لبة آن گرد باشد و تیزی نداشته باشد.
-
لگن
فرهنگ فارسی معین
(لَ گَ) (اِ.) ظرف بزرگ لبه دار.
-
تریج
فرهنگ فارسی معین
(تِ) (اِ.) لبة پایین جامه و قبا، تریز، تیریز.
-
یلمان
فرهنگ فارسی معین
(یَ) (اِ.) 1 - لبة تیغ . 2 - ضرب شمشیر.
-
لب گردان
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) (ص مف . اِ.) کاسه و مانند آن که دارای لبه هایی مایل به شیب داشته باشد.
-
بشقاب
فرهنگ فارسی معین
(بُ) ( اِ.) ظرف غذاخوری معمولاً گرد، کمابیش مسطح و لبه دار یا دارای شیبی اندک به طرف داخل .
-
بازالت
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) یکی از سنگ های آذرین که دارای سختی نسبتاً زیاد است . رنگ آن سیاه و لبة بریدگی هایش کُند است . این سنگ در دستگاه شش وجهی و متبلور می شود.