کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لباس پوشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پوشیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) 1 - لباس پوشیدن . 2 - جامه بر تن کسی کردن . 3 - نهفتن ، پنهان کردن .
-
ژنده پوشی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) پوشیدن لباس کهنه و فرسوده .
-
شور واشور
فرهنگ فارسی معین
(اِمص .) از دو دست لباس به نوبت یکی را شستن و یکی را پوشیدن .
-
پوشش
فرهنگ فارسی معین
(ش ِ) (اِمص .) 1 - پوشیدن . 2 - جامه ، لباس . 3 - پرده ، حجاب . 4 - سقف خانه .
-
تلبس
فرهنگ فارسی معین
(تَ لَ بُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - لباس پوشیدن . 2 - آمیخته و مبهم شدن کار.
-
مستفرنگ
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ رَ) [ به سیاق ع . ] (ص .) کسی که در پوشیدن لباس و آداب و عادات شیوة فرنگیان را تقلید کند.
-
شال و کلاه کردن
فرهنگ فارسی معین
(لُ کُ. کَ دَ) (مص ل .) 1 - لباس پوشیدن و عازم شدن . 2 - (مجازاً) تصمیم قطعی گرفتن ، کمر همت بستن .
-
هیپی
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] (اِ.) هر یک از کسانی که در مخالفت با عادت و رسوم موجود در جامعة خود (خاصه در غرب ) به بلند کردن مو و پوشیدن لباس های غیرعادی ، مصرف مواد مخدر به همراه دیگر هم فکران خود روی می آورند.