کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لامپ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لامپ
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.)وسیله ای که جریان الکتریسیته را تبدیل به نور و روشنایی می کند و انواع گوناگون دارد.
-
جستوجو در متن
-
مهتابی
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (اِمر.) 1 - ایوان جلوی عمارت . 2 - نوعی لامپ که نورش به رنگ مهتاب است .
-
کاتد
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - قطب منفی لامپ الکترونی که بر اثر گرما الکترون گسیل می کند. 2 - پایانه یا الکترود منفی .
-
سرپیچ
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) 1 - آن چه که بر سر چیزی می پیچند. 2 - دستار، عمامه . 3 - زینتی از زر و سیم و جواهر که در جلو عمامه و دستار قرار دهند. 4 - یکی از اجزای چراغ نفتی که فتیله در آن جا می گیرد و آن را به بدنة چراغ نصب کنند و لوله روی آن قرار گیرد. 5 - وسیلة...