کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لالهرو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لاله
فرهنگ فارسی معین
(لِ) (اِ.) 1 - نوعی گل سرخ رنگ که میان آن لکه های سیاه دارد. 2 - نوعی چراغ پایه دار که شمع را در آن می گذارند.
-
رو
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - رخ ، چهره . 2 - سطح ، رویه . 3 - نما، طرف بیرون چیزی . ؛ ~ی کسی را سفید کردن کنایه از: الف - مایه سربلندی او شدن . ب - از او در بدی پیشی گرفتن . ؛ ~ی کسی را کم کردن از گستاخی او جلوگیری کردن .
-
لاله گشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ تَ) (مص ل .) (کن .) سرخ شدن .
-
لاله زار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) زمینی که در آن لاله بسیار روییده است .
-
لاله سرا
فرهنگ فارسی معین
( ~ . سَ) (اِمر.) غلامی که شرم وی را بریده باشند، خواجه سرا، خصی .
-
لاله عباسی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . عَ)(اِمر.)تیره ای از گیاهان ویژه نواحی گرمسیری درختی ، علفی و بوته ای ؛ با گل های زیبای معطر قیفی شکل به رنگ های سرخ و زرد و سفید.
-
آب رو
فرهنگ فارسی معین
(رُ) (اِمر.) آبراه .
-
پشت رو
فرهنگ فارسی معین
(ی ) ( ~.) (ق .) وارونه ، واژگونه .
-
پیاده رو
فرهنگ فارسی معین
( ~. رُ) (اِمر.) قسمی از دو جانب خیابان که محل رفت و آمد عابران پیاده است .
-
ترش رو
فرهنگ فارسی معین
(تُ رْ یا رُ) (ص مر.) بدخو.
-
خنده رو
فرهنگ فارسی معین
(ی ) ( ~.) (ص مر.) کسی که دارای چهره بشاش است .
-
رو آوردن
فرهنگ فارسی معین
(وَ یا وُ دَ) (مص ل .) 1 - توجه کردن ، میل کردن . 2 - پرورش دادن .
-
رو انداختن
فرهنگ فارسی معین
(اَ تَ)(مص ل .) (عا.) سؤال کردن .
-
رو دادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) گستاخ کردن ، پُررو کردن .
-
رو داشتن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِمص .) شرم نکردن ، گستاخ بودن .