کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لازم شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لازم الاجراء
فرهنگ فارسی معین
(زِ مُ لْ اِ) [ ع . ] (ص مر.) امری که اجرای آن واجب باشد.
-
جستوجو در متن
-
استیجاب
فرهنگ فارسی معین
(اِ) [ ع . ] (مص ل .) سزاوار شدن ، واجب و لازم دانستن امری یا چیزی .
-
لزوم
فرهنگ فارسی معین
(لُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - پیوسته ماندن با کسی . 2 - لازم شدن ، ضرورت .
-
ایجاب
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (مص م .) 1 - واجب کردن ، لازم گردانیدن . 2 - پذیرفتن . 3 - طرف عقد واقع شدن .
-
کادر
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) 1 - شکلی هندسی یا زینتی که نوشته یا تصویری را برای مشخص یا متمایز شدن در داخل آن قرار می دهند. 2 - اشخاص آموزش دیده یا دارای تخصص لازم برای کار در یک سازمان معین ، پایوران (فره ). 3 - چهارچوب ، قالب ، محدوده .
-
اسپرسا
فرهنگ فارسی معین
(اَ پَ) (اِمر.)= اسپ ریس . اسب ریس : واحد اندازه گیری مسافت در ایران باستان و آن مسافتی بود که شخص رشید (یعنی کسی که به حد رشد رسیده باشد) در مدت دو دقیقه می توانست بپیماید. (این مقدار را برحسب تجربه معین کرده بودند که از هنگام پیدا شدن اولین شعاع خو...