کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لات
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) (عا.) گل نرم و بدون شن و ماسه که آن را سیل یا رودخانه آورد.
-
لات
فرهنگ فارسی معین
(ص .) (عا.) 1 - فقیر، بی چیز. 2 - بی سر و پا، بی اصل و نسب ، ولگرد. ؛ ~ آسمان جل فقیر عور بی سروسامان .
-
واژههای مشابه
-
لات و لوت
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (ص مر.) (عا.) بی کار ه و فقیر.
-
جستوجو در متن
-
ناک
فرهنگ فارسی معین
(ص .) (عا.) لات بی چیز، آن که آه در بساط ندارد.
-
آس و پاس
فرهنگ فارسی معین
(سُ) (ص .) (عا.) لات و لوت ، مفلس ، بینوا.
-
دبور
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (ص .) (عا.) لات ، بی سر و پا.
-
چاله میدانی
فرهنگ فارسی معین
( ~. مِ) (ص نسب .) 1 - منسوب به چاله میدان محله ای در جنوب تهران . 2 - (عا.) تربیت نشده ، لات . 3 - خالی از ادب ، لات منشانه .
-
جاهل
فرهنگ فارسی معین
(هِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - نادان . 2 - (عا.) لات ، لوطی .
-
لیتک
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (ص .) 1 - مفلس . 2 - بی سر و پا و لات .
-
ابل
فرهنگ فارسی معین
(اَ بُ) (عا.) 1 - مخفف ابوالفتح ، ابوالقاسم و مانند آن ها.2 - نره ، احلیل (در تداول لات ها).
-
لمپن
فرهنگ فارسی معین
(لُ پَ) [ انگ . ] (اِ.) 1 - لات . 2 - پست - ترین فرد جامعه از قبیل چاقوکش ، باج گیر، خبرچین و پاانداز.
-
عزی
فرهنگ فارسی معین
(عُ زّا) [ ع . ] (اِ.) یکی از دو بت معروف طایفة قریش (عرب ) در عهد جاهلیت و دیگری «لات » نام داشته و اعراب بت پرست آن ها را دختران خدا می دانستند.