کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قید
فرهنگ فارسی معین
(ق ) [ ع . ] 1 - (اِ.) بند زنجیر. ج . اقیاد، قیود. 2 - شرط ، عهد، پیمان . 3 - کلمه ای است که غیر از اسم کلمات دیگری مانند فعل و صفت ، را به زمان ، مکان یا حالت خاصی مقید سازد.
-
جستوجو در متن
-
ولنگار
فرهنگ فارسی معین
(وِ لِ) (ص .) بی بند و بار، بی قید.
-
حباله
فرهنگ فارسی معین
(حِ لِ) [ ع . حبالة ] (اِ.) 1 - قید، بند. 2 - دام . ؛ ~نکاح قید ازدواج .
-
قیود
فرهنگ فارسی معین
(قُ) [ ع . ] (اِ.) جِ قید.
-
ابن الیوم
فرهنگ فارسی معین
( ~. یَ) [ ع . ] (ص مر.) بی خیال ، بی قید.
-
بی بند و بار
فرهنگ فارسی معین
(بَ دُ) (ص مر.) لاابالی ، بی قید.
-
یخلا بودن
فرهنگ فارسی معین
(یُ. دَ) (ص .) (عا.) بی خیال ، بی قید.
-
گویی
فرهنگ فارسی معین
(ق .) قید شک و تردید. به معنی گویا، پنداری .
-
مطلق
فرهنگ فارسی معین
(مُ لَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - تمام ، همه . 2 - آزاد، رها. 3 - بی قید. مق مقید. 4 - در دستور ویژگی عنصر دستوری ای که قید و شرطی در تعریف آن نیست .
-
عتاق
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (مص ل .) آزاد شدن بنده و زرخرید از قید بندگی .
-
مقید
فرهنگ فارسی معین
(مُ قَ یَّ) [ ع . ] (اِمف .) بند شده ، در قید و بند، بسته .
-
بلغندر
فرهنگ فارسی معین
(بَ غَ دَ) (ص . اِ.) 1 - بی قید، بی بند و بار. 2 - بی دین . 3 - تن پرور.
-
پروفرم
فرهنگ فارسی معین
(رُ فُ) [ فر. ] (اِ.) ~برگ پیش فروشی که در آن قیمت کالا و هزینة حمل قید شود و مدت اعتبار معینی داشته باشد، پیش برگ . (فره ).
-
تحلل
فرهنگ فارسی معین
(تَ حَ لُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - حلال طلبیدن ، بحلی خواستن . 2 - با دادن کفاره از قید سوگند رها شدن .