کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قیافه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قیافه
فرهنگ فارسی معین
(فِ) [ ع . قیافة ] 1 - (اِمص .) اثرشناسی . 2 - (اِ.) شکل ، صورت . 3 - اندام شخص .
-
واژههای مشابه
-
قیافه گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گِ رِ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) (عا.) خود را گرفتن ، ژست گرفتن .
-
جستوجو در متن
-
سیما
فرهنگ فارسی معین
(اِ) 1 - چهره ، قیافه . 2 - علامت ، هیئت .
-
آدم شناس
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ش ِ) ~ص فا.) آن که اخلاق مردم را از قیافه و طرز رفتار و گفتار آنان درک کند.
-
جنم
فرهنگ فارسی معین
(جَ نَ) (اِ.) 1 - ذات ، سرشت . 2 - صورت ، قیافه .
-
ریخت
فرهنگ فارسی معین
(خْ) (اِ.) (عا.) شکل و قیافه . ؛ ~ کسی از دنیا برگشتن کنایه از: بسیار بدشکل و بدقواره شدن .
-
کاکل زری
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ) (ص نسب .) پسربچه یا پسر جوان خوش قیافه و مو طلایی .
-
گریم
فرهنگ فارسی معین
(گِ) [ فر. ] (اِ.) تغییر قیافة چهرة هنرپیشه با آرایش و ابزاری خاص .
-
منگل
فرهنگ فارسی معین
(مُ گُ) [ انگ . ] (اِ.) = منگول : مبتلا به منگلی ، نوعی نقص عقلی است که مبتلایان به آن دارای چشم های بادامی و قیافه ای مغولی هستند.
-
غبغب
فرهنگ فارسی معین
(غَ غَ) [ ع . ] (اِ.) گوشت برجستة زیر چانه . ؛ باد به ~ انداختن قیافه گرفتن ، باد کردن .
-
قایف
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . قائف ] (اِفا.) 1 - قیافه شناس . 2 - پی شناس ، پی بر. ج . قافَه ، قایفین (قائفین ).
-
فیگور گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ تَ) [ فر - فا. ] (مص ل .) 1 - قیافه گرفتن ، تکبر کردن . 2 - حالت خاص به خود گرفتن برای نشان دادن عضلات بدن در ورزش بدن سازی .