کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قِفْلَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قفل
فرهنگ فارسی معین
(قُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - اسبابی برای بستن چیزی و جلوگیری از دسترسی آزادانه به آن . 2 - اسبابی که جز با کلید یا رمز معینی باز نشود.
-
واژههای همآوا
-
قفل
فرهنگ فارسی معین
(قُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - اسبابی برای بستن چیزی و جلوگیری از دسترسی آزادانه به آن . 2 - اسبابی که جز با کلید یا رمز معینی باز نشود.
-
جستوجو در متن
-
رزه
فرهنگ فارسی معین
(رَ زِ) (اِ.) حلقه ای که برای قفل کردن در، قفل را از آن رد کنند.
-
اسکندان
فرهنگ فارسی معین
(اِ کَ)(اِ.) 1 - قفل . 2 - کلیددان . 3 - قفل و کلید.
-
چلنگر
فرهنگ فارسی معین
(چِ لِ گَ) (اِص .) قفل ساز.
-
فلج
فرهنگ فارسی معین
(فَ لْ) (اِ.) قفل ، زنجیر پشت در.
-
غلچ
فرهنگ فارسی معین
(غَ) (اِ.) آن چه در را بدان بندند از قفل و زنجیر و غیره .
-
کلید شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ دَ) (مص ل .) بسته شدن ، قفل شدن .
-
مجری
فرهنگ فارسی معین
(مِ) (اِ.) صندوقچة آهنی قفل دار.
-
اقفال
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .)قفل کردن . 2 - (مص ل .) حرکت کردن .
-
بش
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) هر بندی به ویژه بندی که از آهن ، برنج و یا نقره که برای قفل کردن صندوق درست کنند.
-
تقفل
فرهنگ فارسی معین
(تَ قَ فُّ) [ ع . ] (مص ل .) بسته شدن در، قفل شدن .
-
زبانه
فرهنگ فارسی معین
(زَ نِ) (اِ.) 1 - هر چیز که مانند زبان باشد. 2 - زبانة ترازو، زبانة قفل .