کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قِر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قر
فرهنگ فارسی معین
(قِ) (اِ.) (عا.) ادا و اطوار، پیچ و تابی که به بدن می دهند. ؛ ~ کمر انداختن کمر خود را با حرکات عشوه آمیز تکان دادن .
-
قر
فرهنگ فارسی معین
(قُ) (ص .) کسی که ورم بیضه دارد.
-
قر
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص .) (عا.) فرو رفته .
-
قر زدن
فرهنگ فارسی معین
(قُ. زَ دَ) (مص م .) نک غر زدن .
-
قر و غربیله
فرهنگ فارسی معین
(قِ رُ غَ لِ) (اِمر.) عشوه ، قر و غمزه .
-
قر و غمزه آمدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ غَ زِ. مَ دَ) (مص ل .) (عا.) 1 - ادا و اطوار درآوردن . 2 - اشکال تراشی کردن .
-
قر و فر
فرهنگ فارسی معین
( ~ . فِ) (اِمر.) آرایش ، توالت .
-
واژههای همآوا
-
غر
فرهنگ فارسی معین
(غِ) (ص .) (عا.) = قر: جنباندن جز یا تمام بدن از روی ناز ؛ ~ و غربیله ناز و ادا و اطوار. ؛ ~ و غمزه جنبانیدن جز یا تمام بدن از روی ناز و توأم با اشارة چشم و ابرو. ؛ ~و فر الف - آرایش و زینت . ب - غر و غمزه .
-
غر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) 1 - شخصی که خصیه اش بزرگ شد. 2 - برآمدگی در اعضا. 3 - جمع کردن باد در دهان برای آن که با قبضة بسته بر آن زنند تا صدا کند.
-
غر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) 1 - ترکیده و شکسته . 2 - فرو رفته بر اثر ضربه .
-
غر
فرهنگ فارسی معین
(غُ رّ) [ ع . ] (ص .) 1 - نیکو. 2 - بزرگوار. 3 - اسب پیشانی سفید.
-
غر
فرهنگ فارسی معین
(غُ) (اِصت .) آواز غوک ، صدای وزغ .
-
غر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) مخفف غرد. خانة چوبین و نئین ، به این معنی در ترکیب آید: بادغر.
-
غر
فرهنگ فارسی معین
(غَ) (ص .) 1 - قحبه ، زن فاحشه . 2 - مخنث .