کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قِبْلَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قبل
فرهنگ فارسی معین
(قِ بَ) [ ع . ] (حراض .) نزد، پیش .
-
قبل
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] (ق .) پیش ، مق بعد.
-
قبل
فرهنگ فارسی معین
(قُ بُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - روبرو، پیش . 2 - جلو چیزی .
-
قبل کردن
فرهنگ فارسی معین
(قَ بَ. کَ رَ) [ ع - فا. ] (مص م .) محاصره کردن .
-
قبل منقل
فرهنگ فارسی معین
(قُ بُ مَ قَ) (اِمر.) اسباب و اثاثه (که بر ستور بار کنند.)
-
واژههای همآوا
-
قبل
فرهنگ فارسی معین
(قِ بَ) [ ع . ] (حراض .) نزد، پیش .
-
قبل
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] (ق .) پیش ، مق بعد.
-
قبل
فرهنگ فارسی معین
(قُ بُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - روبرو، پیش . 2 - جلو چیزی .
-
جستوجو در متن
-
آماس
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) = آماز: ورم ، برآمدگی ، آماده و آماز نیز گویند.
-
آماسانیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ)(مص م )ایجاد برآمدگی کردن ، متورم کردن . آماهانیدن و آماهیدن هم گفته می شود.
-
آماسیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) باد کردن ، ورم کردن .
-
آماق
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) گوشه چشم .
-
آمال
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) جِ امل ؛ امیدها، آرزوها.