کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قَوْلُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قول
فرهنگ فارسی معین
(قُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سخن ، کلام ، گفتار. 2 - آواز، گفتار ملحون . ج . اقوال .
-
قول دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - وعده دادن . 2 - مقرر گردیدن ، قرار دادن .
-
قول گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گِ رِ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) پیمان گرفتن .
-
قول نامه
فرهنگ فارسی معین
(قُ. مِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) ورقه ای که خریدار و فروشنده به یکدیگر دهند پیش از معاملة قطعی تا در فاصلة بین قول و معاملة قطعی ، فروشنده مورد معامله رابه دیگری نفروشد و خریدار سر موعد آن را بخرد.
-
واژههای همآوا
-
غول
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - آغُل گوسفند و گاو. 2 - گوش .
-
غول
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] 1 - (اِ.)موجودی افسانه ای که هیکلی درشت و ترسناک دارد. 2 - (ص .) بسیار بزرگ . ؛ ~ بی شاخ و دم (عا.) شخص درشت اندام و بی ریخت .
-
غول
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = قول : 1 - دست و بازو. 2 - فوجی دارای سردار.
-
قول
فرهنگ فارسی معین
(قُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سخن ، کلام ، گفتار. 2 - آواز، گفتار ملحون . ج . اقوال .
-
جستوجو در متن
-
قل
فرهنگ فارسی معین
(قُ) [ ع . ] 1 - (فع .) فعل امر از «قول » بگو. 2 - (اِ.) قول ، گفتار.
-
اقاویل
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) جِ اقوال ؛ ججِ قول .
-
اقوال
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) جِ قول ؛ گفتارها.
-
ثبت
فرهنگ فارسی معین
(ثَ بَ) [ ع . ] (ص .) مورد اعتماد، کسی که قول او حجت باشد.
-
گفت
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (مص مر.) کلام ، قول ، گفتار.