کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قَدَرٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قدر
فرهنگ فارسی معین
(قَ دَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سرنوشت ، تقدیر. 2 - توانایی ، قدرت .
-
قدر
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] (اِ.)1 - اندازه چیزی . 2 - توانگری ، توانایی . 3 - ارزش ، اعتبار.
-
قدر
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) میزان درخشندگی ظاهری س تاره ها.
-
قدر
فرهنگ فارسی معین
(قِ) [ ع . ] (اِ.) دیگ . ج . قدور.
-
قدر قدرت
فرهنگ فارسی معین
(قَ دَ . قُ رَ) [ ازع . ] (ص مر.) آن که قدرتش برابر قدرت قضا و قدر است . (برای شاهان آورده می شود).
-
گران قدر
فرهنگ فارسی معین
( ~ . قَ)(ص مر.) گران پایه ، ارجمند.
-
واژههای همآوا
-
غدر
فرهنگ فارسی معین
(غَ دْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) بی وفایی کردن ، خیانت ورزیدن . 2 - (اِمص .) بی وفایی ، خیانت . 3 - (اِ.) مکر، حیله .
-
قدر
فرهنگ فارسی معین
(قَ دَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سرنوشت ، تقدیر. 2 - توانایی ، قدرت .
-
قدر
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] (اِ.)1 - اندازه چیزی . 2 - توانگری ، توانایی . 3 - ارزش ، اعتبار.
-
قدر
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) میزان درخشندگی ظاهری س تاره ها.
-
قدر
فرهنگ فارسی معین
(قِ) [ ع . ] (اِ.) دیگ . ج . قدور.
-
جستوجو در متن
-
هم گوشه
فرهنگ فارسی معین
(هَ. ش ) (ص .) هم ارز، هم قدر.
-
والاجاه
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) عالی قدر، بلندمرتبه .