کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قوی هیکل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قوی ئیل
فرهنگ فارسی معین
(قُ یْ ئِ) [ تر. ] (اِمر.) یکی از دوازده سال دورة سنوات ترکان ؛ سال گوسفند.
-
قوی پنجه
فرهنگ فارسی معین
(قَ. پَ جِ یا جَ) [ ع - فا. ] (ص مر.) آن که دارای زور بازوست .
-
جستوجو در متن
-
بختی
فرهنگ فارسی معین
(بُ) ( اِ.) شتر قوی هیکل دو کوهانه .
-
کنج
فرهنگ فارسی معین
(کِ) (ص .) بزرگ جثه و قوی هیکل (فیل ).
-
لنبر
فرهنگ فارسی معین
(لَ بَ) (ص .) مردم قوی هیکل و فربه و گنده .
-
لندهور
فرهنگ فارسی معین
(لَ دِ یا دَ) (ص .) (عا.) درشت اندام ، قوی هیکل .
-
کنگ
فرهنگ فارسی معین
(کُ یا کِ) (ص .) 1 - ستبر و قوی هیکل . 2 - پسر امرد درشت و قوی جثه .
-
ستنبه
فرهنگ فارسی معین
(س تَ بِ) (ص .) 1 - تنومند، قوی هیکل . 2 - بد هیبت ، ترسناک .
-
بژکول
فرهنگ فارسی معین
( بَ کُ) (ص .) = بشکول : 1 - مرد قوی هیکل و جلد. 2 - رنجکش . 3 - حریص در کارها.