کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قوة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قوه
فرهنگ فارسی معین
(قُ وِّ) [ ع . قوة ] (ا ِ .) 1 - نیرو، انرژی ، قدرت . 2 - آمادگی ذهنی ، استعداد. 3 - هر کدام از توانایی های ذهنی یا جسمی انسان . 4 - از نظر سیاسی هر یک از سه نهاد حکومتی : قوة مقننه ، قضاییه و مجریه .
-
واژههای همآوا
-
غوت
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) فلاخن .
-
قوت
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) خوردنی ، طعام .
-
قوت
فرهنگ فارسی معین
(قُ وَّ) [ ع . قوة ] (اِ.) 1 - توانایی ، قدرت . 2 - زور. ج قوی .
-
جستوجو در متن
-
بینایی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) 1 - بینندگی ، بصیرت . 2 - قوة باصره .
-
چرخاب
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (اِمر.) چرخی که به قوة آب حرکت کند.
-
یاده
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِ.) 1 - قوة حافظه . 2 - رشوه .
-
قضاییه
فرهنگ فارسی معین
(قَ یِ یا یَ) [ ع . قضائیه ] (ص نسب .) مؤنث قضایی ؛ قوة ~یکی از سه قوة اداره کننده کشور است و آن شامل کلیه دستگاه های دادگستری است .
-
تمویل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) مال کردن ؛ به قوة دو رسانیدن ، عددی را در نفس خود ضرب کردن .
-
قوا
فرهنگ فارسی معین
(قُ وا) [ ع . قوی ] (اِ.) جِ قوه ؛ نیروها، قوت ها.
-
مخیله
فرهنگ فارسی معین
(مُ خَ یِّ لِ) [ ع . مخیلة ] (اِ.) قوة تخیل و تصور.
-
حافظه
فرهنگ فارسی معین
(فِ ظِ) [ ع . حافظة ] (اِفا.) ذهن ، قوه ای که ضبط و نگهداری مطالب را به عهده دارد.
-
رباعی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (اِ.) شعری دارای چهار مصراع که مصراع های اول و دوم و چهارم هم قافیه و بر وزن «لاحول ولا قوة الابالله» باشند.